حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

شجاعت و ادب امام على (ع)

شجاعت و ادب امام على (ع)

از لحاظ شجاعت, شخصیت على بن ابى طالب (ع) آنگونه بود که به تعبیر خودش, درتمام دوره ى زندگى , هیچ وقت و در هیچ مصافى نترسید; یعنى یک لحظه براى حضرت على (ع) پیش نیامد که در مقابل دشمن احساس ضعف کند و تعبیر خودش این است :
و اللّه لو تظاهرت العرب على قتالی لما ولّیت منها .
قسم جلاله مى خورد و مى فرماید : اگر همه ى عرب در مقابل من صف ببندند و من تنها باشم, پشت به آن ها نخواهم کرد که فرار کنم.
و عملاً هم صدقش را ثابت کرده است.
اینک داستانى را که ممکن است در محافل خصوصى شیعه همه بدانند , عرض مى کنم تا ببینید رفتار على بن ابى طالب (ع) با آن شخصیت و با آن عظمت, با آن علم و باآن ادب,در زمان حکومتش با مردم چگونه بوده ؟

در زندگى على (ع) نوشته اند که ایشان وقتى فراغت یافت, به طور معمول به کوچه و بس کوچه ها و محله هاى دور افتاده مى رفت تا سرى به مردم بزند و وضع آنان را ببیند. روزى دید خانمى مشک آبى را به دوشش گرفته, به طرفه خانه اى مى برد و على بن ابى طالب (ع) را نفرین مى کند و مى گوید : ((خدایا ! انتقام مرا از على بگیر)). حضرت على (ع) با مشاهده ى آن زن, تکان خورد و (شاید) با خودش گفت من چه کرده ام که این زن با این وضعش باید مرا نفرین کند؟ در صورتى که من در خدمت ضعیفانم , به دنبال آن زن به راه افتاد و فرمود : مشک آب را بده تا برایت بیاورم و کمکت کنم و به صورت ناشناس همراه زن به خانه اش مىآید.
حالا ببینیم این زن چه کسى بود؟ مطمئناً یا شوهرش از سربازهایى بوده که در رکاب على بن ابى طالب (ع) کشته شده و یا از مخالفین حضرت على (ع) بوده است; مثل منافقین و خوارج و آنهایى که در جبهه مقابل على بن ابى طالب (ع) بوده اند; که ظاهراً از دسته دوم یعنى از خوارج بوده است; و بدین وسیله بى سرپرست شده و درزندگانى اش به زحمت افتاده بود. على (ع) داخل خانه آمد . زن مى خواست براى بچه هایش غذا تهیه کند و نان بپزد. بچه هایش گریه مى کردند و او هم نفرین مى کرد. حضرت فرمود : چرا نفرین مى کنى ؟ گفت : او موجب کشته شدن شوهرم شده. حضرت فرمود : من بچه ها را مشغول مى کنم, تو غذا بپز, ابتدا کار را اینگونه تقسیم کردند. آن زن رفت غذا بپزد. على چون دید نمى تواند بچه ها را خوب اداره کند باآنها بازى کرد و در تاریخ مى نویسد با آن مقامش براى اینکه بچه هاى یتیم را آرام کند و آنها را بخنداند و از گریه باز دارد, جلوى بچه ها چهار دست و پا راه مى رفت و صداى گوسفند یا صداى دیگرى در مىآورد, و این حالت یک آدمى است که وقتى براى خطابه مى نشیند, عظیم ترین خطیب است. وقتى که مى جنگد , شجاع ترین جنگنده است و وقتى که سیاسیت را به دست مى گیرد, سیاستمدارترین انسان است و وقتى که عبادت مى کند, عالى ترین عابد خداست. اما وقتى با چنین بچه هایى طرف شد, دید نمى تواند بچه ها را ساکت کند از خانم خواست که کار به عکس شود; یعنى زن بچه هایش را حفظ کند و على (ع) غذا یا نان بپزد.
در تاریخ آمده که جلوى آن شعله هاى آتش ایستاد و صورتش را به آتش نزدیک کرد و با نزدیک شدن به حرارت آتش به خودش خطاب کرده , فرمود:
على ! بچش حرارت آتش را پیش از آن که در آخرت به آتش خدا دچار شوى .
در این هنگام همسایه آن زن آمد و على بن ابى طالب (ع) را در آن حال دید, به آن زن گفت این چه کسى است؟! او گفت : نمى دانم , این مرد مى خواست به من کمک کند. وقتى فهمید آن مرد على بن ابى طالب (ع) است , ناراحت شد ... .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد