حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

علی (ع) فاتح خیبر

علی (ع) فاتح خیبر

نبرد خیبر و سه امتیاز بزرگ

چگونه زبان دشمن به شرح افتخارات حضرت على (ع ) گشوده شد و مجلسى که براى بدگویى از او تشکیل شده بود به مجلس ثناخوانى وى تبدیل گشت ؟
شهادت امام مجتبى (ع ) به معاویه فرصت داد که در حیات خود زمینهء خلافت را براى فرزندش یزید فراهم سازد واز بزرگان صحابه و یاران رسول خدا که در مکه و مدینه مى زیست براى یزید بیعت بگیرد, تا دست فرزند او را به عنوان خلیفهء اسلام و جانشین پیامبر بفشارند.
به همین منظور, معاویه سرزمین شام را به قصد زیارت خانهء خدا ترک گفت و در طول اقامت خود در مراکز دینى حجاز, با صحابه و یاران رسول خدا ملاقاتهایى کرد. وقتى از طواف کعبه فارغ شد و در <دار الندوة>, که مرکز اجتماع سران قریش در دوران جاهلیت بود, قدرى استراحت کرد و با سعد و قاص و دیگر شخصیتهاى اسلامى , که در آن روزاندیشهء خلافت و جانشینى یزید بدون جلب رضایت آنان عملى نبود, به گفتگو پرداخت .
وى بر روى تختى که براى او در دار الندوه گذارده بودند نشست و سعد و قاص را نیز در کنار خود نشاند. او محیطجلسه را مناسب دید که از امیر مؤمنان (ع ) بدگویى کند و به او ناسزا بگوید. این کار, آن هم در کنار خانهء خدا و درحضور صحابهء پیامبر که از سوابق درخشان و جانبازى و فداکاریهاى امام (ع ) آگاهى کاملى داشتند, کار آسانى نبود, زیرامى دانست تا چندى پیش محیط کعبه و داخل و خارج آن مملو از معبودهاى باطل بود که همه به وسیلهء حضرت على (ع ) سرنگوش شدند و او به فرمان پیامبر (ص ) گام بر شانه هاى مبارکش نهاد و بتهایى را که خود معاویه و پدران وى سالیان دراز آنها را عبادت مى کردند از اوج عزت به حضیض ذلت افکند و همه را در هم شکست اکنون معاویه ّمى خواست , با تظاهر به توحید و یگانه پرستى , از بزرگترین جانباز راه توحید, که در پرتو فداکاریهاى او درخت توحیددر دلهاى ریشه دوانید و شاخ و برگ برآورد, انتقاد کند و به او ناسزا بگوید.

سعد و قاص در باطن از دشمنان امام (ع ) بود و به مقامات معنوى و افتخارات بارز امام رشک مى ورزید. روزى که عثمان به وسیلهء مهاجمان مصرى کشته شد همهء مردم با کمال میل و رغبت امیرمؤمنان را براى خلافت و زعامت انتخاب کردند, جز چند نفر انگشت شمار که از بیعت با وى امتناع ورزیدند و سعد وقاص از جملهء آنان بود. هننگامى که عمار او را به بیعت با حضرت على (ع ) دعوت کرد سخنى زننده به وى گفت . عمار جریان را به عرض امام (ع )رسانید. حضرت فرمود: حسادت او را از بیعت و همکارى با ما بازداشته است .
تظاهر سعد به مخالفت با امام (ع ) به حدى بود که روزى که خلیفهء دوم به تشکیل شوراى خلافت فرمان داد واعضاى شش نفرى شورا را خود تعیین کرد و سعد وقاص و عبدالرحمان بن عوف پسر عموى سعد و شوهر خواهرعثمان را از اعضاى شورا قرار داد, افراد خارج از شورا با بینش خاصى گفتند که عمر با تشکیل شورایى که برخى ازاعضاى آن را سعد و عبدالرحمان تشیکل مى دهند مى خواهد براى بار سوم دست حضرت على (ع ) را از خلافت کوتاه سازد. و نتیجه همان شد که پیش بینى شده بود.
سعد, به رغم سابقهء عدوات و مخالفتهاى خود با امام (ع ), هنگامى که مشاهده کرد معاویه به على (ع ) ناسزامى گوید به خود پیچید و رو به معاویه کرد و گفت :
مرا بر روى تخت خود نشانیده اى و در حضور من به على ناسزا مى گویى ؟ به خدا سوگند هرگاه یکى از آن سه فضیلت بزرگى که على داشت و داشتم بهتر از آن بود که آنچه آفتاب بر آن مى تابد مال من باشد:
1 روزى که پیامبر (ص ) او را در مدینه جانشین خود قرار داد و خود به جنگ تبوک رفت به على چنین فرمود:<موقعیت تو نسبت به من , همان موقعیت هارون است نسبت به موسى , جز اینکه پس از من پیامبرى نبست >.
2 روزى که قرار شد پیامبر با سران <نجران >به مباهله بپردازد, دست على و فاطمه و حسن و حسین را گرفت وگفت : <پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند>.
3 روزى که مسلمانان قسمتهاى مهمى از دژهاى یهودان خیبر را فتح کرده بودن ولى دژ <قموص >, که بزرگترین دژ ومرکز دلاوران آنها بود, هشت روز در محاصرهء سپاه اسلام بود و مجاهدان اسلام قدرت فتح و گشودن آن را نداشتند.ّّسردرد شدید رسول خدا مانع از آن شده بود که شخصاً در صحنهء نبرد حاضر شود و فرماندهى سپاه را بر عهده بگیرد وهر روز پرچم را به دست یکى از سران سپاه اسلام مى داد و همهء آنان بدون نتیجه باز مى گشتند. روزى پرچم را به دست ابوبکر داد و روز بعد آن را به عمر سپرد ولى هر دو, بى آنکه کارى صورت دهند به حضور رسول خدا بازگشتند.
ادامهء این وضع براى رسول خدا گران و دشوار بود. لذا فرمود:
فردا پرچم را به دست کسى مى دهم که هرگز از نبرد نمى گریزد و پشت به دشمن نمى کند. او کسى است که خدا ورسول خدا او را دوست دارند و خداوند این دژ را به دست او مى گشاید.
هنگامى که سخن پیامبر (ص ) را براى حضرت على (ع ) نقل کردند, او رو به درگاه الهى کرد و گفت : <اللهم لا معطى لما منعت و لا مانع لما اعطیت >یعنى پروردگارا! آنچه را که تو عطا کنى بازگیرنده اى براى آن نیست و آنچه را که تو ندهى دهنده اى براى او نخواهد بود.
(سعد ادامه داد:) هنگامى که آفتاب طلوع کرد یاران رسول خدا دور خیمهء او را گرفتند تا ببینند این افتخار نصیب کدام یک از یاران او مى شود. وقتى پیامبر (ص ) از خیمه بیرون آمد گردنها به سوى او کشیده شد و من در برابر پیامبرایستادم شاید این افتخار از آن من گردد و شیخین بیش از همه آرزو مى کردند که این افتخار نصیب آنان شود. ناگهان پیامبر فرمود: على کجاست ؟ به حضرتش عرض شد که وى به درد چشم دچار شده و استراحت مى کند. سلمة بن اکوع به فرمان پیامبر به خیمهء حضرت على رفت . و دست او را گرفت و به حضور پیامبر آورد. پیامبر در حق وى دعا کرد ودعاى وى در حق او مستجاب شد. آنگاه پیامبر زره خود را به حضرت على پوشانید و ذوالفقار را بر کمر او بست وپرچم را به دست او داد و یادآور شد که پیش از جنگ آنان را به آیین اسلام دعوت کن و اگر نپذیرفتند به آنان برسان که مى توانند زیر لواى اسلام و با پرداختن جزیه و خلع سلاح , آزادانه زندگى کنند و بر آیین خود باقى بمانند و اگر هیچ کدام را نپذیرفتند راه نبرد را در پیش گیر; و بدان که هرگاه خداوند فردى را به وسیلهء تو راهنمایى کند بهتر از آن است که شتران سرخ موى مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف کنى .
سعد وقاص پس از آنکه قسمت فشرده اى از این جریان را, که به طور گسترده آوردیم , نقل کرد مجلس معاویه را به عنوان اعتراض ترک گفت .

پیروزى درخشان اسلام در خیبر

این بار نیز مسلمانان در پرتو فداکارى امیر مؤمنان به پیروزى چشمگیرى دست یافتند و از این جهت امام (ع ) رافاتح خیبر مى نامند. وقتى با گروهى از سربازان که پشت سر وى گام بر مى داشتند به نزدیکى دژ رسید, پرچم اسلام رابر زمین نصب کرد. در این هنگام دلاوران دژ همگى بیرون ریختند. حارث برادر مرحب , نعره زنان به سوى حضرت على شتافت . نعرهء او آنچنان بود ه سربازانى که پشت سر حضرت على (ع ) قرار داشتند بى اختیار به عقب رفتند وحارث به مانند شیرى خشمگین بر حضرت على تاخت , ولى لحظاتى نگذشت که جسد بى جان او بر خاک افتاد.
مرگ برادر, مرحب را سخت متأثر ساخت و براى گرفتن انتقام , در حالى که غرق در سلاح بود و زرهى فولادین برتن و کلاهى از سنگ بر سر داشت و کلاه خود را روى آن قرار داده بود به میدان حضرت على (ع ) آمد. هر دو قهرمان شروع به رجز خوانى کردند. ضربات شمشیر و نیزه هاى دو قهرمان اسلام و یهود وحشت عجیبى در دل ناظران افکند بود. ناگهان شمشیر برنده و کوبندهء قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و او را به خاک افکند. دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند پا به فرار گذاشتند و گروهى که قصد مقاومت داشتند با حضرت على (ع ) تن به تن جنگ کردند و همگى با ذلت تمام جان سپردند.
نوبت آن رسید که امام (ع ) وارد دژ شود. بسته شدن در مانع از ورود امام و سربازان او شد, ولى امام (ع ) با قدرت الهى دروازهء خیبر را از جا کند و راه را براى ورود سربازان هموار ساخت و به این طریق آخرین لانهء فساد و کانون خطر رادرهم کوبید و مسلمانان را از شر این عناصر پلید و خطرناک , که پیوسته دشمنى با اسلام و مسلمانان را به دل داشتند(ودارند), آسوده ساخت .

نسبت امیرالمؤمنین (ع) با رسول اکرم (ص)

اکنون که دربارهء یکى از سه فضیلیتى که سعد وقاص در حضور معاویه براى امیرمؤمنان (ع ) یادآورى کرد سخن گفتیم , شایسته است که دربارهء آن دو فضیلت دیگر نیز به طور فشرده سخن بگوییم .
یکى از افتخارات امام (ع ) این است که در تمام نبردها ملازم پیامبر (ص ) و پرچمدار وى بود, جز در غزوهء تبوک که به فرمان پیامبر در مدینه باقى ماند. زیرا پیامبر به خوبى آگاه بود که منافقان تصمیم گرفته اند پس از خروج آن حضرت ازمدینه شورش کنند. از این رو, به حضرت على (ع ) فرمود: تو سرپرست اهل بیت و خویشاوندان من و گروه مهاجرهستى و براى این کار جز من و تو کسى شایستگى ندارد.
اقامت امیر مؤمنان (ع ) نقشهء منافقان را نقش بر آب کرد. لذا به فکر افتادند نقشهء دیگرى طرح کنند تا حضرت على (ع ) نیز مدینه را ترک گوید. از این رو شایع کردند که روابط پیامبر و حضرت على به تیرگى گراییده است و حضرت على به جهت دورى راه و شدت گرما از جهاد در راه خدا سرباز زده است .
هنوز پیامبر (ص ) چندان از مدینه دور نشده بود که این شایعه در مدینه انتشار یافت . امام (ع ) براى پاسخ به تهمت آنان به حضور پیامبر (ص ) رسید و جریان را با آن حضرت در میان نهاد. پیامبر (ص ) با ذکر جملهء تاریخى خود ـ که سعد وقاص آرزو داشت اى کاش دربارهء او گفته مى شد ـ آن حضرت را تسلى داد و فرمود:
<اما ترضى ان تکون منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى ؟>آیا راضى نیستى که نسبت به من , همچون هارون نسبت به موسى باشى ؟ جز اینکه پس از من پیامبرى نیست .
این حدیث که در اصطلاح دانشمندان به آن <حدیث المنزله >مى گویند تمام مناصبى که هارون داشت براى حضرت على (ع ) ثابت کرده جز نبوت که باب آن براى ابد بسته شده است .
این حدیث از احادیث متواتر اسلامى است که محدثان و سیره نویسان در کتابهاى خود آورده اند.
فضیلت سومى که سعد وقاص از آن یاد کرد مسألهء مباهلهء پیامبر (ص ) با مسیحیان نجران بود. آنان پس از مذاکره باپیامبر دربارهء عقاید باطل مسیحیت حاضر به پذیرش اسلام نشدند, ولى آمادگى خود را براى مباهله اعلام کردند.
وقت مباهله فرا رسید. پیامبر از میان بستگان خود فقط چهار نفر ارا انتخاب کرد تا در این حادثهء تاریخى شرکت کنندو این چهار تن جز حضرت على و دخترش فاطمه و حسن و حسین (ع ) نبودند. زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسى پاکتر و ایماتى استوارتر از نفوس و ایمان این چهار تن وجود نداشت .
پیامبر (ص ) فاصلهء منزل و محلى را که بنا بود مراسم مباهله در آنجا انجام بگیرد با وضع خاصى طى کرد. او در حالى که حضرت حسین (ع ) را در آغوش داشت و دست حسن (ع ) را در دست گرفته بود و فاطمه (س ) و حضرت على (ع ) پشت سر آن حضرت حرکت مى کردند قدم به محل مباهله نهاد و پیش از ورود به محوطه به همراهان خودگفت : من هر موقع دعا کردم شما دعاى مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.
چهره هاى نورانى پیامبر (ص ) و چهار تن دیگر که سه تن ایشان شاخه هاى شجرهء وجود مقدس او بودند چنان ولوله اى در مسیحیان نجران افکند که اسقف اعظم آنان گفت : <چهره هایى را مشاهده مى کنم که اگر براى مباهله رو به درگاه الهى کنند این بیابان به جهنمى سوزان بدل مى شود و دامنهء عذاب به سرزمین نجران نیز کشیده خواهد شد. ازاین رو, از مباهله منصرف شدند و حاضر به پرداخت جزیه شدند.>
عایشه مى گوید:
پیامبر (ص ) در روز مباهله چهار تن همراهان خود را زیر عباى سیاه خود وارد کرد و این آیه را تلاوت نمود: <انمایرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً>.
زمخشرى مى گوید:
سرگذشت مباهله و مفاد این آیه بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء است و سندى زنده بر حقانیت آیین اسلام به شمار مى رود.

                                   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد