حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

نمونه هایى دیگرازداورى على (ع )درعصرخلافت عثمان

-نجات زنى که همسر پیرمردى شده بود 

-حلّ مساءله پیچیده 

برای مشاهده این دو قضاوت جالب به ادامه مطلب بروید.

نجات زنى که همسر پیرمردى شده بود
در روایات سنّى و شیعه آمده است که : پیرمردى با زنى ازدواج کرد و آن زن حامله شد، ولى پیرمرد گمان مى کرد که کارى صورت نداده و از این رو آن بچه در رحم زن را انکار مى نمود و مى گفت از من نیست ، داورى این جریان نزد عثمان برده شد و او حیران مانده بود که چگونه قضاوت کند، به زن گفت :آیا این پیرمرد، مهر دوشیزگى تو را از بین برده است ؟
زن گفت :نه .عثمان (پیش خود چنین نتیجه گرفت که پس زن زنا کرده ؛ زیرا پیرمرد کارى صورت نداده پس دست بیگانه اى در کار است ) دستور داد که آن زن را حد بزنند (صد تازیانه به جرم زنا به او بزنند(.امیرمؤ منان على (علیه السلام ) به عثمان گفت :در آلت تناسلى زن دو راه وجود دارد، یکى راه خون حیض و دیگرى راه ادرار، شاید این پیرمرد هنگام آمیزش ، نطفه خود را روى راه حیض ریخته و آن زن از او حامله شده است ، در این باره از پیرمرد بپرسید.از او سؤ ال شد، او گفت :من نطفه خود را بر جلو آلت تناسلى او ریختم ، ولى مهر دوشیزگى او را برنداشتم .امیرمؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:بچه در رحم از او و فرزند اوست و راءى من این است که این پیرمرد به خاطر انکار فرزندش ، عقوبت (مجازات ) شود.عثمان طبق دستور على (علیه السلام ) رفتار کرد.

حلّ مساءله پیچیده
در روایت آمده مردى کنیزى داشت (مثلاً نام مرد زید بود و نام کنیز هند) با هند آمیزش ‍ کرد و پس از مدّتى پسرى از او متولّد شد (مثلاً به نام خالد) سپس زید از هند کناره گرفت و او را همسر غلامش (مثلا به نام سعید) نمود، بعدا زید از دنیا رفت . هند به خاطر فرزندش (خالد) که از زید داشت آزاد شد (زیرا هند از طریق ارث ، ملک پسرش شد و آزاد گردید) از طرفى سعید که غلام زید و شوهر آن زن بود، از طریق ارث به همان پسر (خالد) رسید و بعد خالد نیز مُرد و آن غلام (سعید) از طریق ارث ، به زن رسید و در نتیجه هند مالک شوهرش سعید شد و سعید برده او گردید (بنابراین ، سعید نمى توانست با هند آمیزش کند و بینشان نزاع شد، سعید به هند مى گفت تو زن من هستى و هند به سعید مى گفت : تو برده و غلام من هستى ). براى رفع اختلاف نزد عثمان آمدند، در حالى که سعید مى گفت او (هند) زن من است و او را رها نمى کنم .عثمان گفت : این حادثه یک مساءله پیچیده اى است ، امیرمؤ منان على (علیه السلام ) که در آنجا حضورداشت فرمود:از این زن بپرسید که آیا پس از آنکه از طریق ارث ، مالک مرد (سعید) شد آیا آن مرد با او آمیزش کرده است ؟.هند گفت :نه .امیرمؤ منان على (علیه السلام ) فرمود: اگر مى دانستم آن مرد آمیزش را (بعد از ارث ) انجام داده است او را مجازات مى کردم و به هند فرمود:برو که سعید برده تو است و هیچ گونه تسلّطى بر تو ندارد، اگر خواستى او را به غلامى بگیر و اگر خواستى او را آزاد کن و یا بفروش ؛ زیرا او در ملک تو است .عثمان داورى على (علیه السلام ) را پذیرفت و طبق آن رفتار کرد.

نظرات 2 + ارسال نظر
علی راد پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ق.ظ

موضوع زن را نفهمیدم چطور ثابت شد که پیر مرد دروغ می گوید

نرگس سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 ق.ظ

موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد