حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

(33) پرستاران فاطمه بنت اسد در کعبه

وقتى فاطمه بنت اسد در درون کعبه قرار گرفت پنج بانو نزد او آمدند در حالى که لباس همچون حریر سفید بر تن داشتند و عطرى خوش تر از مشک ناب از آنان شنیده مى شد. اینان حوا و ساره و آسیه و مادر موسى بن عمران و مریم مادر عیسى (علیه السلام ( بودند،
اینان از طرف خداوند براى کمک در ولادت على (علیه السلام ) فرستاده شدند چرا که نباید زنان ناپاک مکه در ولادت چنین مولودى حضور داشته باشند، آنان رو به فاطمه کردند و گفتند:

السلام علیک ولیة الله : سلام بر تو اى بانویى که از اولیاى خدا هستى.
فاطمه جواب سلام آنان را داد. زنان بهشتى برابر او نشستند در حالى که هر یک ظرف عطرى از نقره در دست داشتند.

(32) فاطمه در داخل کعبه

قدم گذاشتن فاطمه بنت اسد به داخل کعبه چیزى جز دعوت خداوند نبود چرا که از در خانه وارد نشد بلکه خالق جهان دیوار را براى او شکافت و فاطمه را فرا خواند و دوباره دیوار را بست و اینک باید، پذیرایى الهى از این مهمان صورت گیرد.آرى این چنین بود که فاطمه بنت اسد به داخل کعبه چیزى جز دعوت خداوند نبود چرا که از در خانه وارد نشد بلکه خالق جهان دیوار را براى او شکافت و فاطمه را فرا خواند و دوباره دیوار را بست و اینک باید، پذیرایى الهى از این مهمان صورت گیرد.آرى این چنین بود که فاطمه در آن سه روزى که در درون کعبه ماند از میوه ها و غذاى بهشتى برایش آوردند.

(31) جبرئیل و فاطمه بنت اسد

فاطمه بنت اسد در قسمت پشت کعبه (یعنى پشت آن سمتى که درب در آن است ) ایستاده بود و رو به کعبه دعا مى خواند که ناگهان پیش چشمان همه حاضران دیوار خانه خدا از همان قسمت شکاف برداشت و آنقدر از هم فاصله گرفت که فاطمه توانست از شکاف دیوار وارد شود و جبرئیل او را به داخل برد و دوباره دیوار به هم آمد و او داخل کعبه ماند.

(30) فاطمه بنت اسد و ورود به کعبه

صبح هنگام ، بار دیگر فاطمه بنت اسد را درد عارض شد. حضرت ابوطالب (علیه السلام ( ناراحت و پریشان از خانه بیرون آمد در راه عده اى از زنان قریش را دید که علت ناراحتى را از او پرسیدند حضرت پاسخ داد: فاطمه در شدیدترین حال وضع حمل قرار گرفته است و سپس ابوطالب دست بر صورتش گذاشت در این حال پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رسید و پرسید:عمو جان ، چرا ناراحتى ؟!عرض کرد: فاطمه بنت اسد در حال وضع حال است .در همین حال ، فاطمه ندایى را شنید که مى گوید: اى فاطمه ، بر تو باد که به خانه خدا بروى !
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دست ابوطالب (علیه السلام ) را گرفت و با هم نزد فاطمه آمدند و او را با خود کنار خانه خدا آوردند.

(29) ابوطالب صبر کن

شب جمعه سیزدهم ماه رجب سال سى ام از عام الفیل بود. ثلثى از شب گذشته بود که درد حمل بر فاطمه بنت اسد عارض شد حضرت ابوطالب به او گفت: ناراحت به نظر مى آیى ؟ فاطمه گفت : احساس درد و ناراحتى دارم . حضرت آن اسمى را که در ذکر آن از گرفتاریها نجات مى یافت را بر زبان آورد و فاطمه نیز بواسطه گفتن آن ذکر آرام یافت.
سپس به او گفت : من مى روم عده اى از زنان آشنایت را بیاورم تا در این موقع شب تو را در ولادت فرزندت یارى دهند.فاطمه گفت : هر طور صلاح مى دانى عمل کن .ناگهان صدایى از گوشه خانه شنیده شد که گفت :

 اى ابوطالب ، صبر کن ! چرا که ولى خدا را دست نجس نباید لمس کند.

(28)گفتگوی و تبریک موجودات

فاطمه بنت اسد مى گوید: چندین ماه که از حمل من مى گذشت ، وقتى نزدیک بدنیا آمدن على (علیه السلام ) شد از نار هر سنگ و کلوخ و درختى که عبور مى کردم مى شنیدم که به من مى گفتند:هنیئالک یا فاطمه ، بما خصک الله من الفضل و الکرامة بحملک بالامام الکریم

 اى فاطمه گوارایت باد، آنچه از فضل کرامت ، که خدایت بدان اختصاص داده ، بخاطر آنکه تو حامل امام کریم هستى.

(27) سقوط بتها در مقابل فاطمه

روزى فاطمه بنت اسد براى زیارت وارد کعبه شد ناگهان بتها به صورت روى زمین افتادند فاطمه بنت اسد دست بر شکم خود کشید و خطاب به پسرش گفت :نور چشمانم ، اکنون که به دنیا نیامده اى بتها در برابرت سجده مى کنند، پس چگونه خواهى بود زمانى که بدنیا بیایى ؟!
فاطمه این ماجرا را براى شوهرش ابوطالب (علیه السلام ) نقل کرد حضرت گفت : این فرزند؛ همان کسى است که شیرى در راه طائف درباره او با من سخن گفت ؛ و خبر تولد او را به من داد. (روزى در راه طائف شیرى با حضرت ابوطالب روبرو شد و در مقابل او تعظیم کرد. حضرت ابوطالب به او فرمود: بحق خالقت ماجراى خود را برایم بازگو کن شیر گفت :تو پدر اسد الله و پشتیبان محمد پیامبر خدا و مربى شیر خدا هستى .

(26)تکلم علی(ع) در رحم مادر

از هنگامى که فاطمه بنت اسد به امیرالمؤ منین (علیه السلام ) حامله شد زیبایى چهره اش افزوده گشت فاطمه صداى فرزندش را از درون مى شنید که مى گفت :لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، به تختم النبوة و بى تختم الولایة ، خدایى جز الله نیست ، محمد پیامبر خداست ، با او نبوت و با من ولایت ختم مى شود
گاهى حضرت در شکم مادر خود با مردم بیرون سخن مى گفت حتى روزى با برادر خود جعفر سخن گفت ، که جعفر با شنیدن صداى على (علیه السلام ) از درون شکم فاطمه بنت اسد بیهوش روى زمین افتاد.

(25) لرزه در مکه

از آن شبى که وجود مبارک امیرالمؤ منین (علیه السلام ) در رحم مادر قرار گرفت تا چند روز زمین به لرزه درآمد بطورى که قریش بشدت از آن زمین لرزه نگران شدند و به وحشت افتادند و به یکدیگر گفتند:خدایان بت هاى خود را بر فراز کوه ابوقبیس ببرید تا از آنها بخواهیم این زلزله را برطرف کنند و این مسئله را دفع نمایند.وقتى آنها بهمراه بت ها برفراز کوه جمع شدند لرزش آن بیشتر شد بطورى که صخره ها و تخته سنگها را به حرکت درآورد و آنها را متلاشى ساخت و بتها به صورت روى زمین افتادند. آنها وقتى این منظره را دیدند گفتند: ما در مقابل این امر عظیم طاقت نداریم ! اینجا بود که حضرت ابوطالب (علیه السلام ) بر فراز کوه آمد و در حالى که به اضطراب مردم اهمیتى نمى داد فرمود: اى مردم خداوند تبارک و تعالى امشب حادثه جدیدى در جهان هستى ایجاد کرده و مخلوقى را خلق کرده که اگر او را اطاعت نکنید و به ولایت او اقرار ننمایید و به امامتش گواه نباشید، این لرزه و زلزله آرام نمى گیرد و آنقدر ادامه پیدا مى کند که در سرزمین تهامه براى شما مسکنى باقى نماند.مردم گفتند: اى ابوطالب ، هر چه تو بگویى مى پذیرم حضرت ابوطالب (علیه السلام ) گریه کرد و دستهاى خود را به سوى خداوند بلند کرد و عرضه داشت : الهى و سیدى اسالک بالمحمدیة المحمودة و بالعلویة العالیه و بالفاطمیة البیضاء و الا تفضلت على تهامه بالرافة و الرحمة

 با دعاى حضرت ابوطالب (علیه السلام ) زلزله آرام گرفت و مردم این دعا را بخاطر خود سپردند و نوشتند و در همان زمان جاهلیت آن دعا را در گرفتاریهاى خود مى خواندند در حالى که معانى و حقیقت آن را نمى دانستند.

(24) قربانی برای درخواست

حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد تا مدتى صاحب هیچ فرزندى نمى شدند. به همین جهت سرپرستى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را بر عهده گرفتند و از وجود او خرسند شدند و درخشش وجود او را در خانه خود سعادت مى دانستند و او را بعنوان فرزند خود پذیرفتند.پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در خانه آنان بهترین و بالاترین دوران رشد را سپرى کرد محبت مادرانه فاطمه بنت اسد نسبت به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در حدى بود که آن حضرت او را مادر خطاب مى کرد. پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در آن روزگار رغبت فاطمه را به مادر شدن متوجه شد لذا روزى به او فرمود:مادر جان ! یک قربانى خالصانه براى خداوند ذبح کن و در آن شریکى قرار مده ، خداوند آن را از تو مى پذیرد و از تو قبول مى کند و حاجت تو را زود برمى آورد.فاطمه بنت اسد امر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را اطاعت کرد و خالصانه قربانى کرد و از خداوند خواست فرزند پسرى به او عطا کند. دعاى او را مستجاب کرد و او به آرزویش رساند و پنج فرزند به او عطا فرمود: عقیل ، طالب ، جعفر، على (علیه السلام )، و بعد از آنها خواهرشان فاخته که معروف به ام هانى است .