حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

دونمونه از داوریهاى على (ع )در عصرخلافت ابوبکر

دونمونه از داوریهاى على (ع )در عصرخلافت ابوبکر

الف : عدم اجراى حدّ در مورد شرابخوار جاهل
از طریق روایات سنّى و شیعه نقل شده : مردى را که شراب خورده بود، نزد ابوبکر آوردند، او تصمیم گرفت تا حد شرابخوارى (هشتاد تازیانه(را بر او جارى سازد. شرابخوار گفت : من به حرام بودن شراب تاکنون آگاه نبودم .ابوبکر دست نگهداشت و نمى دانست که چه کند؟ شخصى از حاضران اشاره کرد که در این باره از على (علیه السلام ) سؤ ال شود. ابوبکر شخصى را به حضور على (علیه السلام ) فرستاد که جواب این سؤ ال را بگیرد.امیرمؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:دو مرد مورد اطمینان از مسلمین را دستور بده به میان مجالس مهاجر و انصار برود و آن شرابخوار را نیز با خود ببرند و مسلمین را سوگند بدهند که آیا شخصى آیه حرمت شرابخوار را و یا سخن پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مورد حرام بودن شراب را بر این شخص خوانده اند و خبر داده اند یا نه ؟ اگر دو مرد از مسلمین گواهى دادند که آیه تحریم شراب را براى او خوانده اند و یا سخن پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مورد تحریم شراب را به گوش او رسانده اند، حدّ را بر او جارى ساز وگرنه او را توبه بده و سپس آزادش کن .ابوبکر همین کار را انجام داد، هیچ کس از مهاجر و انصار گواهى نداد که آیه قرآن و یا سخن پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) پیرامون حرمت شراب را براى او خوانده باشد، ابوبکر او را توبه داد و سپس آزادش نمود و به این ترتیب قضاوت على (علیه السلام ) را پذیرفت .

ب : سؤ ال از معناى کلمه اى در قرآن
از ابوبکر سؤ ال شد معناى این آیه چیست که خداوند در قرآن مى فرماید:(وَفاکِهَةً وَاَبّاً(   ابوبکر معناى اَبّْ را ندانست و گفت کدام آسمان بر من سایه افکند؟ و یا کدام زمین مرا به پشت گیرد، یا چه کنم در مورد کتاب خدا که چیزى را ندانسته بگویم ، اما فاکهة که معناى آن را مى دانیم (یعنى میوه ) اما معناى اَبّْ را خدا داناتر است .سخن ابوبکر به سمع على (علیه السلام ) رسید فرمود:عجبا! آیا او نمى داند که اَبّ یعنى علوفه و چراگاه ؟! و قول خداوند که مى فرماید:(وَفاکِهَةً وَاَبّاً ) بیانگر شمردن نعمتهاى الهى بر بندگانش است ، نعمتهایى از غذا که براى آنان و حیواناتشان آفریده است که به وسیله آن ، جان خود را زنده نگه مى دارند و بدن خود را نیرومند مى سازند. (فاکهة یعنى: میوه ها براى انسانها، اَبّ یعنى: علوفه و چراگاه براى حیوانات .

دو نمونه از قضاوتهای علی در عصر خلافت عمر

دو نمونه  از قضاوتهای علی در عصر خلافت عمر

نجات زن دیوانه
در روایات آمده است که : در زمان خلافت عمر بن خطاب  مردى با زن دیوانه اى زنا کرد، گواهان عادل بر این مطلب گواهى دادند، عمر دستور داد تا به آن زن ، حدّ بزنند، ماءمورین ، آن زن را مى بردند تا حدّ (صد تازیانه ) را بر او جارى کنند.على (علیه السلام ) در مسیر، او را دید و فرمود:زن دیوانه از فلان قبیله چه کرده بود که او را مى بردند؟
شخصى به على (علیه السلام ) گفت :مردى با این زن زنا کرده و فرار نموده است و گواهان عادل گواهى بر این کار داده اند، عمر دستور جارى ساختن حدّ (تازیانه ) بر این زن داده است .على (علیه السلام ) فرمود:این زن را به نزد عمر رد کنید و به عمر بگویید: آیا نمى دانى که این زن دیوانه از فلان طایفه است و پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتّى یُفِیقُ؛ قلم تکلیف از دیوانه برداشته شده تا خوب شود.این زن عقل خود را از دست داده است ، پس مجازات ندارد. آن زن را نزد عمر برگرداندند وگفتار على (علیه السلام ) را به عمر رساندند عمر گفت :خدا در کار على (علیه السلام ) گشایش دهد، نزدیک بود با جارى ساختن حد بر این زن ، هلاک گردم ، سپس زن را آزاد کرد و گفت :لَوْلا عَلِىُّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛ اگر على (علیه السلام ( نبود، عمر هلاک مى شد.

نجات زن حامله :زن حامله اى را نزد عمر بن خطاب آوردند که زنا کرده بود، عمر دستور داد تا او را سنگسار کنند، على (علیه السلام ) فرمود: فرضا تو بر این زن - بخاطر گناهش تسلّط داشته باشى ، ولى چه تسلّطى بر کودک او در رحمش دارى ؟ با اینکه خداوند در قرآن مى فرماید: (وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى ... ) هیچ گنهکارى بار گناه  دیگرى را بر دوش نمى کشد.عمر گفت :لا عِشْتُ لِمُعْضَلَةٍ لایَکُونُ لَها اَبُوالْحَسَنِ؛ در هیچ کار دشوارى زنده نباشم که ابوالحسن (علیه السلام ) در آنجا نباشد.سپس عمر گفت :با این زن چگونه رفتار کنم ؟.على (علیه السلام ) فرمود:او را نگهدار که بچه اش متولّد شود و پس از آن اگر سرپرستى براى بچّه اش یافت ، آنگاه حدّ الهى را بر او جارى کن .عمر با دریافت این دستور، شادمان شد و طبق آن رفتار کرد.

حلّ مشکل با قرعه

 حلّ مشکل با قرعه
وقتى على (علیه السلام ) به یمن رفت و در آنجا استقرار یافت و به حکومت و داورى از جانب رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) پرداخت ، دو مرد براى داورى نزد آن حضرت آمدند، آنان با شرکت هم کنیزکى را خریده بودند و به طور مساوى هرکدام مالک نیمى از او بودند، آنان بر اثر جهل به احکام ، هردو در طُهر واحد  اصله بین دو خون حیض ) با او آمیزش کردند، به خیال اینکه این کار جایز است و این ناآگاهى به مسایل از آن جهت بود که آنان تازه مسلمان بودند و اطّلاعاتشان به احکام دین ، اندک بود.آن کنیز، حامله شد و سپس پسرى از او متولّد شد و آن دو نفر در مورد آن پسر نزاع کردند و هریک از آنان مى گفت من پدر او هستم و او پسر من است ، به حضور على ( علیه السلام ) آمده و از آن حضرت خواستند تا داورى کند.على (علیه السلام ) آن پسر را بین آن دو نفر قرعه زد، قرعه به نام یکى از آنان افتاد و على ( علیه السلام ) آن پسر را به او واگذار کرد و او را الزام کرد که نصف قیمت آن پسربچه را اگر برده است به شریک خود بپردازد و فرمود:اگر مى دانستم شما از روى آگاهى دست به این کار زدید (و آمیزش حرام را انجام دادید) در مجازات شما، سختگیرى بیشتر مى نمودم.خبر این داستان به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) رسید، پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) صحّت داورى على (علیه السلام ) را امضا کرد و همین داورى را در اسلام مقرّر کرد و سپس فرمود:)) اَلْحَمْدُ للّهِِ الَّذى جَعَلَ مِنّا اَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ یَقْضِى عَلى سُنَنِ داوُدَ (علیه السلام) وَسَبِیلِهِ فِى الْقَضاءِ( (.حمد و سپاس خداوندى را که در میان ما خاندان نبوّت ، کسى را قرار داد که طبق سنّت و روش حضرت داوود (علیه السلام ) قضاوت مى کند.یعنى قضاوت او بر اساس الهام الهى است که همسان وحى است و داورى على ( علیه السلام ) همانند آن است که دستور صریح از طرف خدا آمده باشد.

داورى در مورد گاوى که الاغى را کشت

داورى در مورد گاوى که الاغى را کشت
در روایات آمده : دو نفر مرد به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) رسیدند، یکى از آنان گفت : اى رسول خدا! گاو این شخص ، الاغ مرا کشته است در این باره بین ما قضاوت کن .رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود :نزد ابوبکر بروید تا او قضاوت کند. آنان نزد ابوبکر رفتند و جریان خود را به او گفتند. ابوبکر گفت چرا نزد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ( نرفته اید و نزد من آمده اید؟.گفتند: به حضور آن حضرت رفتیم او ما را به نزد شما فرستاد.ابوبکر گفت : حیوانى ، حیوانى را کشته است چیزى بر گردن صاحب حیوان کشنده نیست !!آنان به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بازگشتند و قضاوت ابوبکر را به عرض آن حضرت رساندند.پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:نزد عمر بن خطاب بروید تا او در این باره قضاوت کند.آنان نزد عمر رفته و جریان را گفتند، او گفت : چرا نزد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) نرفته اید و به اینجا آمده اید؟
گفتند: به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) رفتیم ، او ما را نزد شما فرستاد.عمر گفت : چرا پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) شما را نزد ابوبکر نفرستاد؟.گفتند: نزد او نیز فرستاد.عمر گفت : او چه گفت ؟.گفتند: ابوبکر گفت : حیوانى ، حیوان دیگر را کشته است و چیزى بر گردن صاحب حیوان کشنده نیست .عمر گفت : به نظر من نیز همین است که ابوبکر گفته !!آنان به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بازگشتند و همه جریان را به عرض آن حضرت رساندند.پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) به آنان فرمود:به حضور علىّ بن ابیطالب (علیه السلام ) بروید تا او در این مورد قضاوت کند.آنان به حضور على (علیه السلام ) رفته و جریان را گفتند.على (علیه السلام ) فرمود:اگر گاو به اصطبل و جایگاه الاغ رفته و الاغ را کشته است ، صاحب گاو باید قیمت الاغ را به صاحبش بدهد و اگر الاغ به اصطبل و جایگاه گاو رفته و گاو او را کشته است ، بر گردن صاحب گاو چیزى نیست .آن دو مرد به حضور رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) بازگشتند و چگونگى قضاوت على (علیه السلام ) را به عرض رساندند.پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:لَقَدْ قَضى عَلىُ بْنِ اَبِیطالِبٍ بَیْنَکُما بِقَضاءِ اللّهِ عَزَّاسمُهُ.على بن ابیطالب مطابق حکم خداوند متعّال بین شما قضاوت نموده است .سپس فرمود:حمد و سپاس خداوندى را که در میان ما خاندان نبوّت ، مردى را قرار داد که طبق سنّت حضرت داوود (علیه السلام ) در قضاوت داورى مى کند

                                                                          

گذشت على (ع)

گذشت على (ع)

در بردبارى و گذشت، على از همه مردمان گوى سبقت را ربوده بود.براى اثبات این گفته، کافى است‏بالاترین مراتب حلم او را به طور اعم در رفتار با اهل جمل و به طور اخص با مروان بن حکم و عبد الله بن زبیر ملاحظه کنیم.او در جنگ جمل بر مروان دست پیدا کرد.با آنکه این شخص از دشمن‏ترین مخالفان على (ع) بود، اما على از وى درگذشت.همچنین آن حضرت بر عبید الله بن زبیر که یکى از سرسخت‏ترین دشمنانش بود و به على آشکارا ناسزا مى‏گفت، دست‏یافت و او را اسیر کرد ولى وى را مورد عفو قرار داد و به او گفت: «برو!نمى‏خواهم تو را ببینم.»و سخنى بیشتر از این بر زبانش نراند. سعید بن عاص نیز پس از واقعه جمل در مکه به دست على (ع) گرفتار آمد ولى آن حضرت به او سخنى نگفت و از او کناره گرفت و هیچ کس از شرکت‏کنندگان در جنگ جمل و مردم بصره را مورد مجازات و قهر خود قرار نداد و منادى آن حضرت در شهر ندا مى‏داد: «هر کس که از میدان گریخته، تعقیب نمى‏شود.با مجروحان کارى نیست و هیچ اسیرى کشته نخواهد شد و آن کس که سلاح خود را بر زمین گذارد امان خواهد یافت.»و دقیقا شیوه پیامبر (ص) را در فتح مکه در پیش گرفت.

در جنگ صفین ابتدا مردم شام، راه آب را بر او و یارانش بستند و ایشان را از دسترسى به آب بازداشتند.اما زمانى که زمام جنگ به دست على و یارانش افتاد، به وى گفتند: آیا آب را بر روى سپاه شام ببندیم، همان طور که خود آنها چنین کردند؟آن حضرت پاسخ داد: خیر سوگند به خداوند«هرگز کردار آنها را در پیش نخواهم گرفت‏»و پیوسته به سپاهیانش سفارش مى‏کرد کسانى را که از میدان کارزار مى‏گریزند، تعقیب نکنند و مجروحى را به قتل نرسانند.

کتاب: سیره معصومان ج 3 ص 34  نویسنده: سید محسن امین   مترجم: على حجتى کرمانى

                                                     

سخاوت و بخشندگى على (ع)

سخاوت و بخشندگى على (ع)

او بخشنده‏تر از ابرهاى پرباران بهارى بود و در این میدان نیز هماوردى براى او نمى‏توان سراغ کرد.شعبى در این باره گفته است: على (ع) بخشنده‏ترین مردمان بود. معاویه سرسخت‏ترین دشمن آن حضرت، نیز گفته بود: اگر على انبارى پر از زر و اتاقى انباشته از کاه مى‏داشت، پیش از آنکه کاه را ببخشد، زر را مى‏بخشید.بیت المال را مى‏رفت، در آن نماز مى‏گزارد و مى‏گفت: اى زرد و اى سپید (طلا و نقره) !غیر از مرا بفریبید.

با آنکه بر همه امپراطورى اسلامى، به جز شام، فرمانروایى داشت، از خود میراثى بر جاى نگذاشت.و جز او، کس دیگرى به مضمون آیه نجوا (1) عمل نکرد.از دسترنج‏خود هزار بنده را آزاد کرد و هرگز به نیازمندى پاسخ رد نگفت.

کتاب: سیره معصومان ج 3 ص 36  نویسنده: سید محسن امین  مترجم: على حجتى کرمانى

پى‏نوشت:

1. آیه 12 سوره مجادله.-م.

بخشش و ایثار على علیه السلام

بخشش و ایثار على علیه السلام

و از اخلاق خاص على، کرم و بخشش او بود که حد و مرزى نداشت، ولى بخششى که در اصول و هدف پاک و سالم بود نه مانند بخشش فرمانداران و زورمندانى که از مال و کوشش مردم بخشش مى‏فرمایند! اینان وقتى که چنین بخششى مى‏کنند فقط به خویشان و نزدیکان و یا هوادارانشان مى‏بخشند که در راه حکومت و سلطنت آنها شمشیر مى‏زنند واگر گامى بالاتر نهند براى آن بخشش مى‏کنند که گفته شود آنها اهل کرم و بخشش هستند! تا مورد توجه عامه مردم قرار گیرند و اختلاسها و دزدیها و ستمها و ضعف ادارى امور و غیره را بدین ترتیب پرده پوشى کنند.

و این شکل از اشکال بخشش را که در واقع فرقى با رشوه ندارد - و اکثریت کسانى که در تاریخ ما و تاریخ قدرتمندان دیگران به کرم و بخشش مشهورند با این نوع بخشش سرو کار داشتند - على بن ابیطالب در سراسر زندگى خود ندید و یک بار هم به آن دست نیالود و آن را نشناخت. کرم و بخشش على چیزى است که از همه مردانگیهاى او پرده برمى‏دارد و با جان و دل او به هم آمیخته است او با اینکه دختر خود را از اینکه گردنبندى را از بیت المال به امانت گرفته که در عیدى از اعیاد به آن آرایش کند توبیخ مى‏کند و با اینکه برادر خود عقیل را که مختصرى از مال عمومى مردم را بیجا خواسته بود از خود مى‏رنجاند و با اینکه او هرگونه رشوه خوار و هوادار مال بى‏کوشش و بدون حق را، از خود طرد مى‏کند، با این حال، چنانکه در روایات صحیح آمده است او با دست‏خود نخلهاى گروهى از یهودیان را در مدینه سیراب مى‏کند، تا آنجا که دست او تاول مى‏زند و زخم مى‏شود و آنگاه مزدى را مى‏گیرد و به بیچارگان و درماندگان مى‏بخشد و یا با آن بندگانى را مى‏خرد و بلافاصله آزاد مى‏سازد.

«شعبى‏» از زبان کسانیکه على را خوب مى‏شناختند روایت مى‏کند که او بخشنده ترین مردم بود که از مال خود براى مردم مى‏بخشید واگر گواهى دشمن در بعضى موارد صحیحترین شهادتها باشد باید فهمید که بخشش و کرم على تا چه پایه بوده که معاویة بن ابى سفیان هم به آن شهادت داده، در حالى که او همیشه مى‏کوشید که از على عیب جویى کند و از او انتقاد نماید.

معاویه مى‏گوید: «اگر على خانه‏اى پر از طلاى ناب و خانه‏اى پر از علوفه داشته باشد، طلا را پیش از علوفه مى‏بخشد!»

امام على (ع) صداى عدالت انسانى. ج 2 - 1 صفحه 122
تالیف: جرج جرداق ،ترجمه: سید هادى خسرو شاهى

آیا عمر به هنگام گرفتن بیعت از امام علی (ع) ، به خانه او حمله بر

آیا عمر به هنگام گرفتن بیعت از امام علی (ع) ، به خانه او حمله برد؟

شیعیان می گویند که عمر به هنگام گرفتن بیعت از امام علی (ع) چون به در خانه آن حضرت آمد ، همسر آن حضرت که اندر پس در بود را مورد آزار قرار داد و کودکی را که ایشان باردار بود ، کشت. کودکی را که پیامبر نام او را محسن نام نهاده بود.

جواب:

جواب آن است که این خبری است  درست و بر این وجه نقل کرده اند و در کتابهای شیعیان و سنیان چنین ثبت شده است. از پیامبران چنین روایت شده است که اعمال آدمیان را باید به نیتی که دارند سنجید. اگر غرض عمر آن باشد که علی را از خانه آورد تا با ابوبکر بیعت کند و نه آنکه فرزند او را بکشد ، چنین قتلی به خطا باشد. و اگر عمداً کرده باشد هم ، نه معصوم است ، و حاکم خداست در آن جهان. و در این فصل بیش از این نمی توان گفت ، که خداوند بر اعمال آدمیان و بر پنهان و آشکارشان آگاه تر است.

"پاسخ شیخ نصیرالدین عبدالجلیل قزوینی مؤلف کتاب النقض در پاسخ به قاضی عبدالجبار معتزلی مؤلف کتاب فضائح الروافض"

                                            

                       

آیا امام علی (ع) پشت سر عمر و ابوبکر نماز خوانده است؟

سوال: آیا امام علی (ع) پشت سر عمر و ابوبکر نماز خوانده است؟

آنکه گفته است ، علی دو سال در نماز ابوبکر حضور داشته و در پشت سر وی نماز می خوانده است. ده سال نیز در زمان عمر چنین کرد. حقوق خویش از بیت المال می گرفت و آنان را با لقب امیرالمؤمنین خطاب می کرد. آنان نیز با وی مشورت می کردند و برخی از حدود را علی در زمان آنها اجرا می کرده است.

جواب:

پاسخ به این سخنان آن است که روا نباشد که بعد از مصطفی ، امیرالمؤمنین با فضل و عصمت در نماز به کسی اقتدا کند که از وی فروتر است و اگر در نماز شرکت کرده است به کسی اقتدا نکرده ، و اگر مالی گرفته است حق او بوده است ، کسی را بر وی منت نیست. عدم توجه و دوری از مال و بهرۀ دنیا امر آشکاری است و در روایات ما شیعیان حدیث و خبری نیست که در آن علی از خلفا به امیرالمؤمنین یاد کرده باشد. اگر هم چنین کرده باشد ، خرده ای بر آن حضرت نیست. اما اجرای حدود به واسطۀ پیروی از دستورات آنها نبوده بلکه در این کار علی فرمانبردار حکم خدا بوده است.

در کتاب اهل سنت این کلام از عمر بسیار نقل شده:"لو لا علی لهلک عمر" اگر علی در حکم و اجرای احکام به عمر کمک نمی کرد همانا عمر تاکنون هلاک شده بود. در کتاب الغدیر علامه امینی اینگونه مباحث فراوان است.

"پاسخ شیخ نصیرالدین عبدالجلیل قزوینی مؤلف کتاب النقض در پاسخ به قاضی عبدالجبار معتزلی مؤلف کتاب فضائح الروافض"

شتاب در داوری؟!

قضاوتهای حضرت علی علیه السلام


۱- روزی عمر به علی (ع) گفت: در داوری شتاب می کنی. علی (ع) در همان لحظه کف دستش را گشود و به عمر فرمود: چند انگشت در این دست است؟ عمر گفت: ۵ انگشت. علی (ع) فرمود: در پاسخ شتاب کردی. عمر گفت: نیاز به تامل نداشت. در نگاه اول آشکار بود که دارای ۵ انگشت هستی. علی (ع) فرمود: من نیز در حکم در مورد آنچه برایم آشکار است شتاب می کنم.