حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

(4) بارخدایا !جمعشان را پراکنده مکن.

شب بعد از عروسى حضرت فاطمه الزهراء (علیه السلام ) رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى دیدار وى به منزل على (علیه السلام ) آمد، آن گاه از على (علیه السلام ) پرسید یا على همسرت را چگونه یافتى ؟ حضرت عرض کرد: یا رسول الله یاور خوبى است در طاعت خدا، بعد از فاطمه الزهراء (علیه السلام ) پرسید: فاطمه جان شوهرت چگونه است ؟ عرض کرد: شوهر بسیار خوبى است در این هنگام رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى آنان دعا کرد: بار خداى جمعشان را پراکنده مکن و بین دلهایشان الفت بیفکن و...
...
لذا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى فاطمه (علیه السلام ) همانا على (علیه السلام ) نزد خداوند بزرگوارتر از هارون است . زیرا، هارون موسى را خشمگین نمود و حال آنکه على هیچ گاه مرا خشمگین نساخت . سوگند به آنکه پدرت را به حق به پیامبرى مبعوث کرد هرگز یک روز هم بر او غصب نکردم و هیچ گاه نگاه ننمودم به چهره على ، جز آنکه خشم از من رخت بربست .

(3)تربیت علی در دامان پیامبر

وقتى فاطمه بنت اسد مادر گرامى حضرت امیر (علیه السلام ) آن حضرت را به دنیا آورد، از عمر مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سى سال مى گذشت . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آن کودک را سخت دوست مى داشت از این رو به مادرش فاطمه بنت اسد گفت : گهواره على (علیه السلام ) را در کنار بستر من بگذار! از آن پس رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم تربیت و پرورش بیشتر على را به عهده گرفت و به هنگام شستشو خودش على (علیه السلام ) را مى شست و شیر به دهانش ‍ مى ریخت و در موقع خواب گهواره اش را تکان مى داد و در بیدارى با او سخن مى گفت ، و او را بر سینه خود مى فشرد... و همیشه او را به دوش ‍ مى گرفت و در کوهها و دره ها و بیابانهاى مکه او را به گردش ‍ مى برد.

(2) دستهایم رو به خداست

وقتى حضرت امیر (علیه السلام ) بدنیا آمد، فاطمه بنت اسد همانند سایر نوزادان على (علیه السلام ) را قنداق مى کرد و دستهاى آن حضرت را در قنداق مى بست . اما بعد از اینکه فاطمه به سراغ على (علیه السلام ) مى آمد، مشاهده مى کرد دستهاى آن حضرت بیرون از قنداق است و پارچه ها هم پاره شده است ، فاطمه بنت اسد دو پارچه مصرى محکم آورد دستهاى آن حضرت را محکم تر از قبل بست و آنگاه حضرت را در گهواره خود گذاشت ، حضرت امیر (علیه السلام ) با تکانى ، مجدد دستمال ها را پاره کرد و دست خود را از قنداق بیرون آورد، مجدد فاطمه بنت اسد با سه پارچه محکم دست هاى حضرت را مى بندد، اجمالا تا هفت بار و هفت پارچه بر روى هم ، دست هاى حضرت را در قنداق مى بندد باز حضرت دستان خود را باز مى نماید. آنگاه حضرت على (علیه السلام ) به مادر خود مى فرماید:مادر دست مرا رها کن ، دست على باید باز باشد که به درگاه خدا دراز کند

(1) خبر تولد علی (ع)

 امام صادق (علیه السلام ) فرمود: هنگامى که پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم از مادر متولد شد، فاطمه بنت اسد نزد همسر خود ابوطالب (پدر على ع) آمد و مژده تولد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم را به او داد، ابوطالب به او فرمود: یک سبت (روزگار دراز و طولانى ) صبر کن من هم مژده تولد مانند آن را که جز نبوت ندارد، به تو خواهم داد، آنگاه امام فرمود: سبت مدت سى سال است و فاصله زمانى بین تولد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم تا تولد امیرالمؤ منین (علیه السلام ) سى سال بود.

اولین خطبه

کتاب :فروغ ولایت ص 375 تا 376

نویسنده: استاد جعفر سبحانى

اسکافى در کتاب «نقض عثمانیه‏»، که نقدى است‏بر کتاب «عثمانیه‏» تالیف جاحظ، سخن امام را مشروحتر نقل کرده است. وى مى‏نویسد:

على در روز دوم بیعت، روز شنبه نوزدهم ذى الحجة الحرام سال 35 هجرى، بر بالاى منبر رفت ودر ضمن یک سخنرانى مبسوط چنین گفت:

«...مردم! من شما را به راه روشن پیامبر وادار مى‏سازم واوامر خویش را در میان جامعه جارى مى‏کنم. به آنچه مى‏گویم عمل کنید واز آنچه باز مى‏دارم اجتناب ورزید.(سپس از بالاى منبر به سمت راست وچپ نگاه کرد وافزود:) اى مردم! هرگاه من این گروه را که در دنیا فرو رفته‏اند وصاحبان آب وملک ومرکبهاى رهوار وغلامان وکنیزان زیبا شده‏اند از این فرو رفتگى باز دارم وبه حقوق شرعى خویش آشنا سازم، بر من انتقاد نکنند ونگویند که فرزند ابوطالب ما را از حقوق خود محروم ساخت. آن کس که مى‏اندیشد که به سبب مصاحبتش با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بر دیگران برترى دارد باید بداند که ملاک برترى چیز دیگر است.برترى از آن کسى است که نداى خدا وپیامبر را پاسخ بگوید وآیین اسلام را بپذیرد. در این صورت، همه افراد، از نظر حقوق، با دیگران برابر خواهند بود. شما بندگان خدا هستید ومال، مال خداست ومیان شما بالسویه تقسیم مى‏شود.کسى بر کسى برترى ندارد. فردا بیت المال میان شما تقسیم مى‏شود وعرب وعجم در آن یکسان هستند». (1)

پى‏نوشت:

1- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏7، ص‏37.

سیماى حضرت وصى امام على بن ابى طالب (ع )

امامت ، مقام انبیا و میراث اوصیاست  .

امامت ، خلافت خدا و رسول و مقام امیرالمؤمنین و میراث حسن و حسین است .

امامت ، زمام دین و نظم جامعه مسلمین و اصلاح امور دنیا و عزت مؤمنان است  .

امامت ، ریشه و شاخه بالنده دین اسلام است.

تمام و کمال نماز و زکات و روزه و حج ، و برکت اموال فى ء و صدقان ، و امضاى حدود و احکام ، و حقفض ثغور و مرزها، به امام است .

امام،حلال خداوند زا حلال ، و حرامش را حرام کند و حدود خداوند را اقامه نماید، و از دین پروردگار دفاع و مردم را با حکمت و موعظه حسنه و حجت بالغه به سوى پروردگار دعوت کند.

امام ، مانند آفتاب درخشان است که روشنایى آن همه عالم را فرا گرفته و خود در جایى بلند است که دست احدى به آن برسد و دیدگان را توان بافتنش نیست

جایى بلند است که دست احدى به آن نرسد و دیدگان را توان بافتنش ‍ نیست  .

امام ، چون ماه تابان و نور فروزان و چراغ درخشان و ستاره رهنما در شبهاى تاریک و رهگذر شهرها و بیابانها و گرداب دریاهاست

امام ، آب گواراى تشنگان و دلیل هدایت و نجات از هلاکت است

امام ، مانند آتشى در بلندى است که مردم از آن هدایت گیرند و گرمایى است که به آن خود را گم کنند.

امام ، راهنمایى است که آدمى را از مهلکه ها نجات بخشد که هر کس او را ترک کند در هلاکت گرفتار افتد

امام ، ابر بارنده و باران شتابنده و آفتاب فروزان و زمین هموار و چشمه جوشان و آب گاه و گلستان است.

امام ، امین رفیق و پدر مهربان و برادر شفیق و پناه بندگان در مصیبتهاى بزرگ باشد.
امام ، امین خدا در زمین و حجت پروردگار در بندگان و جانشین او در شهرهاست و داعى به سوى اوست و مدافع حرمش .

امام ، از گناه پاک و از هر عیب و نقصى منزه است.او مخصوص به علم ، و موسوم به حلم ، و حافظ نظام دین و عزت مسلمین ، و خشم بر منافقان و هلاک کافران است .

امام ، یگانه روزگار است که کس با او قرین نباشد و عالمى با وى برابرى نکند. چون او کسى نیست و نه بدلى دارد و نه مثلى و نه نظیرى

امام ، فضل و دانش را بدون کسب و تعلیم فراگیرد و خداوند وهاب علم را به او عطا کند.
پس چه کسى تواند امام را بشناسد و یا او را انتخاب کند؟
هیهات !هیهات !عقول مردم در این وادى سرگردان ، و اندیشه آنان از درک حقایق ناکام است.