حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

(13) تولد علی (ع)

على (علیه السلام ) اولین هاشمى است که پدر و مادرش هاشمى بودند (فاطمه بنت اسد بن هاشم و ابوطالب ابن عبدالمطلب بن هاشم ) حضرت امیر در روز جمعه 13 رجب ده سال قبل از بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و 23 سال پیش از هجرت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در شهر مکه و در خانه خدا به دنیا آمد. ابن قعنب مى گوید: با عباس ‍ بن عبدالمطلب و گروهى دیگر رویاروى خانه ى خدا نشسته بودیم فاطمه بنت اسد به سوى خانه ى خدا آمد و ایستاد و گفت : خداوندا به تو پیامبرانت و کتابهایشان ایمان دارم . گفتار ابراهیم (علیه السلام ) جد خود را راستین مى دانم همانگونه این خانه را به فرمان تو بنا نهاد... تو را به او، و به این کودک که با خود در شکم دارم ، سوگند مى دهم که زادنش را بر من آسان کن در همین هنگام به چشم خویش همه ما دیدیم که دیوار خانه ى خدا از هم شکافت و آن گرامى بانو پا به درون آن گذارد و دیوار دوباره به هم آمد ما هم شتابناک برخاستیم تا در خانه را باز کنیم اما هر چه کردیم باز نشد... و دانستیم که این حکمت خداوندى است . سپس ‍ فاطمه بنت اسد بعد از چهار روز با کودک خود از خانه کعبه بیرون آمد. طبق پاره اى از روایات ابوطالب در هنگام ولادت حضرت على (علیه السلام ) در مکه حضور نداشت ، آنگاه که ابوطالب آمد، فرزند را از مادر گرفت و به همراه فاطمه به سمت خانه کعبه رفت و از خداى کعبه خواست که نام او را هم خود معین کند و شعرى در پى درخواستش ‍ خواند: اى پروردگار شبهاى تیره و تاریک ، اى پروردگار ماه نورانى و درخشان ، به امر خود براى ما بیان کن ، که چه سزاوار او مى بینى درباره این فرزند و او فکر مى کرد نام فرزند خود را چه بگذارد ورقه سبزى از آسمان فرود آمد که روى آن نوشته شده بود:

خصصتما من ولد الزکى               الطاهر المطهر المرضى

واسمه من شامخ على               على اشتق من العلى

یعنى : شما زن و شوهر را به وجود فرزندى پاک و مفتخر ساختیم . فرزندى که پاکیزه و برگزیده و مورد پسند خداست . نام او را به سبب عظمتش على گذاشتیم . نام على از نام خداى على اعلى مشتق است.

(12) قبله حاجات علی (ع)

وقتى که حضرت على (علیه السلام ) در حمل مادر خود فاطمه بن اسد بود چون حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فاطمه بنت اسد را مى دیدند، اگر فاطمه نشسته بود بى اختیار از جاى خود برمى خاست وقتى از جناب فاطمه بنت اسد سؤ ال مى کردند چرا تو با حمل بچه اى که دارى باز بر مى خیزى ، فرمود: حالت عجیبى در خود مى بینم هر وقت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى بینم بچه در رحم من به حرکت مى آید و متوجه مى شوم که فرزندم قیام نموده لهذا هنگام دیدن آن حضرت بى اختیار بر مى خیزم و چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، در پیش من از طرفى به طرف دیگر مى رود فى الفور جنین من نیز به همان سمت به حرکت در مى آید بنابراین من نیز ناچارم روى خود را بدان طرف نمایم ، لذا حضرت على (علیه السلام ) از حالت و مرتبت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم منکشف بوده در هنگامى که هنوز تولد نیافته بود و این نیست مگر از خواص نفس قدسى. لذا اهل تسنن به همین دلیل وقتى که نام مبارک على )علیه السلام ) را به زبان مى آورند مى گویند کرم الله وجهه) خداوند بر مقامش بیفزاید) و فقط درباره على (علیه السلام ) این جمله را مى گویند ولى درباره سایر صحابه جمله (رضى الله عنه ) مى گویند.

(11)کودک خوش اقبال و فرخنده

جابر گوید: امام باقر (علیه السلام ) به من خبر داد: یکى از زنان طایفه بنى هلال ، دایه حضرت على (علیه السلام ) بود که در زمان شیرخوارگى حضرت در خیمه خود به او شیر مى داد و نگهداریش مى کرد، آن زن پسرى هم داشت که برادر همشیر على (علیه السلام ) به حساب مى آمد ولى سنش یازده ماه و چند روز از على بزرگتر بود در کنار خیمه آنان چاهى قدیمى قرار داشت روزى آن طفل بر لب چاه آمد و سر خود را داخل آن نمود على (علیه السلام ) نیز مصمم شد به دنبال او برود، پاى على (علیه السلام ) به ریسمانهاى خیمه پیچیده شد و آنگاه طنابها را کشید تا خود را به برادر رضاعى خود برساند آنگاه به یک پا و دست او چسبید به حالتى که دست او را در دهان و پایش را به دست گرفت تا از فرو افتادن او در چاه آب جلوگیرى کند. در همین حال مادر رضاعى على (علیه السلام ) از راه رسید و صحنه را مشاهده کرد و شیون کنان فریاد زد: اى اهل قبیله ام ، اى طایفه ام بیائید، چه بچه فرخنده و مبارکى !! على فرزندم را نگه داشته تا در چاه نیفتد سپس دو کودک را از سر چاه دور کرد مردم نیز از نیروى طفلى با آن سن و سال در شگفتى فرو رفته بودند، که با بند شدن پاى على (علیه السلام ) به طنابهاى خیمه چگونه خود را کشیده تا دستش را به برادرش برساند لذا بدین جهت مادر رضاعیش او را میمون نامید یعنى مبارک و فرخنده و آن کودک در میان طایفه بنى هلال به معلق میمون شهرت یافته بود.

                                      

(10) مولود قرآن خوان !

عباس بن عبدالمطلب روایت کرده زمانى که على بن ابیطالب (علیه السلام ) بدنیا آمد قندانه او را به دست حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم دادند. حضرت على (علیه السلام ) به تلاوت آیات اولیه سوره مؤ منون و آیات بعدى آن پرداخت و وقتى به آیه اولئک هم الوارثون رسید رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: به خدا قسم ! که اى على (علیه السلام ( تو امیر ایشان مى باشى .

(9) پرورش دهنده امام علی (ع)

هنگامى که على (علیه السلام ) به سن حدود شش سالگى رسید، قحطى و کمبود سراسر مکه و اطراف آن را فرا گرفت ، ابوطالب پدر على (علیه السلام ) که مرد آبرومند و عیالوار بود در مضیقه سختى قرار گرفت ، خویشان ابوطالب تصمیم گرفتند سرپرستى بعضى از فرزندان او را به عهده بگیرند رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نزد عمویش ابوطالب آمد و فرمود: على (علیه السلام ) را به من واگذار تا سرپرستى او را به عهده بگیرم و در پرورش او کوشا باشم

 ابوطالب پیشنهاد رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را پذیرفت از آن پس على (علیه السلام ) به خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم راه یافت و تحت نظارت و پرورش ‍ مستقیم و مخصوص آن حضرت قرار گرفت تا آن هنگام که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ، به پیامبرى مبعوث گردید. نخستین کسى که به آن حضرت ایمان آورد امام على (علیه السلام ) بود که در آن هنگام ده سال داشت به این ترتیب آن حضرت پروریده پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و تمام ذرات وجودش با رهنمودهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رشد و نمو نمود.

(8) مشاهدات قلبی و غیبی

امیرالمؤ منین (علیه السلام ) در مورد مشاهدات قلبى خود در آغاز بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى فرمایند:ارى نور الوحى و الرسالة و اشم و ریح النبوة ... در آن هنگام نور وحى و رسالت را مى دیدم و بوى نبوت را از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم  استشمام مى کردم . از این سخن امام (علیه السلام ) معلوم مى شود که هر انسانى علاوه بر چشم و گوش باطنى حس شامه و بویایى قلبى نیز دارد، سپس امام (علیه السلام ) در مورد مشاهدات قلبى خود در آغاز بعثت ادامه مى دهد: و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحى علیه صلى الله و علیه و آله و سلم ؛ هنگامى که وحى بر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم نازل شد صداى ناله شیطان را شنیدم سپس ادامه مى دهند: فقلت یا رسول الله ما هذه الزلة فقال : هذا الشیطان قد آیس من عبادته امام مى فرماید: که پس از شنیدن صداى ناله با گوش جان از رسول خدا پرسیدم که یا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم این ناله چیست ؟ فرمود: این ناله ، ناله شیطان است که از پرستش خود نومید شده است در اینجا پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فرمود: انک تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انک لست بنبى و لکنک وزیر... تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم و مى بینى آنچه را که من مى بینم تنها تفاوت من با تو این است که تو پیامبر نیستى ولى وزیر من هستى.

(7) لقب قضم برای علی (ع)

جنگ احد بود طلحة بن ابى طلحه قهرمان و پرچمدار غول پیکر دشمن به میدان تاخت . امام على (علیه السلام ) به میدان او رفت و درگیرى شدیدى پدید آمد و سرانجام طلحه بدست على (علیه السلام ) کشته شد. هنگامى که طلحه با على (علیه السلام ) روبرو شد فریاد زد یا قضم و به نقل دیگر گفت : یا قضیم . شخصى از امام صادق (علیه السلام ) پرسید: چرا دشمن ، على را با این لقب (قضم ) خواند؟ امام صادق (علیه السلام ) فرمود: این لقب را براى این به على (علیه السلام ) گفت .در آغاز بعثت در مکه مشرکان به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آزار مى رساندند ولى تا ابوطالب پدر على (علیه السلام ) همراه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود کسى جراءت جسارت به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را نداشت . تا اینکه مشرکان عده اى از کودکان را واداشتند تا به سوى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سنگ بیندازند. هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از خانه خود بیرون مى آمد، کودکان سنگ و خاک به طرف پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى انداختند. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از این جریان رنج آور (با توجه به اینکه موضوع به میان کودکان کشیده شده بود) به على (علیه السلام ) (که در آن زمان حدود سیزده سال داشت ) شکایت کرد.على (علیه السلام ) عرض کرد: پدرم و مادرم به فدایت اى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هر گاه از خانه بیرون رفتید مرا نیز با خود بیرون ببرید. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم همراه على (علیه السلام ) از خانه بیرون آمدند کودکان مشرکین ، طبق معمول خود، به سوى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سنگ انداختند. على (علیه السلام ) به سوى آنها حمله مى کرد و هر گاه به آنها مى رسید گوش و بینى و عضله صورت آنها را مى گرفت و فشار مى داد و در هم مى کوبید کودکان بر اثر درد شدید گریه مى کردند و به خانه خود باز مى گشتند، پدرانشان مى پرسیدند چرا گریه مى کنى ؟ در پاسخ مى گفتند: قضمنا على قضمنا على على (علیه السلام ) ما را گوشمال و... داد

 از این رو على (علیه السلام ) را به عنوان قضم یاد کردند (یعنى گوشمال دهنده و درهم کوبنده)  

(6) برای ازدواج چه داری؟

وقتى على (علیه السلام ) از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم راجع به فاطمه (علیه السلام ) خواستگارى کرد. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مسرور و شادمان تبسم نموده و فرمود: آیا براى این امر چیزى دارى ؟
على (علیه السلام ) عرض کرد پدر و مادرم فداى شما یا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ، من چیزى را از شما پنهان نمى کنم آنچه دارم یک شمشیر و یک زره و یک شتر آبکش (یا اسب ) است و جز اینها چیزى ندارم ، نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شمشیر براى تو لازم است زیرا تو مرد جنگ هستى و با آن در راه خدا جهاد مى کنى و شتر نیز از لوازم زندگى تست که باید با آن آبکشى نموده و براى اهل و عیال خود کسب روزى کنى و در مسافرت ها بارت را بر آن حمل نمایى ، فقط زره تو مى ماند که من آنرا به مهر زهرا (علیه السلام ) مى پذیرم یا على (علیه السلام ) مى خواهى ترا بشارتى دهم .عرض کرد: بلى پدرم و مادرم فداى شما باد. فرمود: ترا بشارت باد که خداى تعالى فاطمه (علیه السلام ) را به تو در آسمان تزویج نمود. پیش از اینکه من او را در زمین به تو تزویج کنم .

(5) جوانمرد نوجوانان

ابوطالب پدر حضرت على (علیه السلام ) نام على (علیه السلام ) را ظهیر مى گفت : چرا که بسیارى از مواقع او فرزندان ، برادر زاده هاى خود را جمع مى کرد و به آنان دستور مى داد که با هم کشتى بگیرند، البته این یک نوع تفریح رایج در عرب بود، على (علیه السلام ) آن موقع کودک بود و داراى بازوانى درشت و کوتاه . على (علیه السلام ) آستین هاى خود را بالا مى زد و با بزرگ و کوچک از برادران و عمو زاده هاى خویش کشتى مى گرفت بطورى که با یک چرخش و بکار بردن فن خاصى پشت همه آنها را به خاک مى برد، پدرش نیز او را تشویق مى کرد و مى فرمود: على (علیه السلام ) پیروز شد، بدین سبب او را ظهیر نامیده اند.

(4) بارخدایا !جمعشان را پراکنده مکن.

شب بعد از عروسى حضرت فاطمه الزهراء (علیه السلام ) رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى دیدار وى به منزل على (علیه السلام ) آمد، آن گاه از على (علیه السلام ) پرسید یا على همسرت را چگونه یافتى ؟ حضرت عرض کرد: یا رسول الله یاور خوبى است در طاعت خدا، بعد از فاطمه الزهراء (علیه السلام ) پرسید: فاطمه جان شوهرت چگونه است ؟ عرض کرد: شوهر بسیار خوبى است در این هنگام رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى آنان دعا کرد: بار خداى جمعشان را پراکنده مکن و بین دلهایشان الفت بیفکن و...
...
لذا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى فاطمه (علیه السلام ) همانا على (علیه السلام ) نزد خداوند بزرگوارتر از هارون است . زیرا، هارون موسى را خشمگین نمود و حال آنکه على هیچ گاه مرا خشمگین نساخت . سوگند به آنکه پدرت را به حق به پیامبرى مبعوث کرد هرگز یک روز هم بر او غصب نکردم و هیچ گاه نگاه ننمودم به چهره على ، جز آنکه خشم از من رخت بربست .