واقعه غدیر خم
پیامبر گرامى (ص) در سال دهم هجرت براى انجام فریضه و تعلیم مراسم حج به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را <حجة الوداع > نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى و یا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد و بیست هزار تخمین زده شده اند.
مراسم حج به پایان رسید و پیامبر اکرم (ص) راه مدینه را, در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه مى کردند و جزکسانى که در مکه به او پیوسته بودند همگى در رکاب او بودند, در پیش گرفت . چون کاروان به پهنهء بى آبى به نام <غدیرخم > رسید که در سه میلى <جحفه > قرار دارد, پیک وحى فرود آمد و به پیامبر فرمان توقف داد.پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان فرا رسند.
کاروانیان از توقف ناگهانى و به ظاهر بى موقع پیامبر در این منطقهء بى آب , آن هم در نیمروزى گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده و زمین تفتیده بود, درشگفت ماندند. مردم با خود مى گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسیده است ودر اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر مأموریت داده است که در این موقع نامساعد همه را از حرکت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ کند.
فرمان خدا به رسول گرامى طى آیهء زیر نازل شد:
فرزندان علی (ع)
مسعودى در مروج الذهب، شمار اولاد على (ع) را به بیست و پنج تن رسانده است.شیخ مفید در کتاب ارشاد تعداد آنها را هفده تن از دختر و پسر دانسته و پس از آن گفته است: عدهاى از علماى شیعه گویند که فاطمه پس از وفات پیامبر (ص) جنینى که پیامبر او را محسن نامیده بود سقط کرد.بنابر قول این عده، فرزندان آن حضرت هجده تن بودهاند.
ابن اثیر گوید: محسن در کودکى وفات یافته است.آیا این محسن که ابن اثیر از او نام برده غیر از آن محسنى است که مفید از آن یاد کرده؟ مسعودى و شیخ مفید فرزندان على را همراه با ذکر محسن، نام برده و کسان دیگرى همچون محمد اوسط و ام کلثوم صغرا بنت صغیر (دختر کوچک) و رملة صغرا را به شمار فرزندان امیر المؤمنین (ع) اضافه کردهاند.
اما با توجه به گفتارها و نوشتارهایى که از مورخان و علماى نسابه در دست داریم، چنین مىنماید که فرزندان على (ع) سى و سه تن بودهاند و شاید علت این رقم زیاد آن باشد که مورخان اسم و لقب هر یک از فرزندان را، جداگانه براى دو فرزند ثبت مىکردهاند.در حالى که این دو اسم و لقب بر یک تن اطلاق مىشده است.نام اولاد امیر المؤمنین على (ع) به شرح زیر ذکر شده است:
1.حسن
2.حسین.
3.زینب کبرا
4.زینت صغرا.
که کنیه او کلثوم است.شیخ مفید گوید: مادر این چهار تن فاطمه بتول دختر پیامبر بزرگ اسلام بوده است.
5.ام کلثوم کبرا (ابن اثیر نام وى را با زینب کبرا آورده است). مسعودى مىنویسد: مادر حسن، حسین، محسن، ام کلثوم کبرا و زینب کبرا، حضرت فاطمه زهرا دختر پیغمبر اسلام (ص) است.
مىتوان میان قول مفید که زینب صغرا مکنى به ام کلثوم را ذکر کرده و نظر ابن اثیر و مسعودى که وى را ام کلثوم کبرا نامیدهاند، جمع به عمل آورد و به این ترتیب که نام وى به نسبت زینب کبرا، زینب صغرا و به نسبت ام کلثوم صغرا که بعدا نام او را ذکر خواهیم کرد و از مادرى غیر از فاطمه زهرا به دنیا آمده، ام کلثوم کبرا بوده است.
6.محمد اوسط، مادر وى امامه دختر ابو العاص بوده است.شیخ مفید و مسعودى متذکر نام او نشدهاند.
7، 8، 9، 10.عباس، جعفر، عبدالله، عثمان که همگى جزو شهداى کربلا بودهاند.مادر این چهار تن ام البنین کلابى است که مسعودى وى را ام البنین دختر حزام وحیدیة معرفى کرده و عثمان را در شمار این چهار تن ذکر نکرده است.
11.محمد اکبر، مکنى به ابو القاسم و معروف به ابن حنفیه که مادر وى خوله حنفى بوده است .
12.محمد اصغر مکنى به ابو بکر، بعضى از مورخان پنداشتهاند که ابو بکر و محمد اصغر نام دو تن از فرزندان على بوده ولى ظاهرا چنین برمىآید که این هر دو، نام یک تن باشد.
13.عبد الله و عبید الله که هر دو در کربلا به شهادت رسیدهاند.مادر این دو تن لیلى دختر مسعود نهشیلى است.
14.یحیى که مادر وى اسماء بنت عمیس است.
15، 16.عمر و رقیه که دوقلو بودهاند.مادر این دو ام حبیب، صهبا، دختر ربیعه تغلبى است .عمر هشتاد و پنج سال زندگى کرد.
17، 18، 19.ام الحسن و رمله کبرا و ام کلثوم صغرا، مادر ایشان ام سعد دختر عروة بن مسعود ثقفى است.شیخ مفید و مسعودى تنها به ذکر نام ام الحسن و رملة بسنده کردهاند و آن را با ذکر کلمه کبرا آشکارتر نساختهاند.
20.دخترى که در کودکى جان سپرده است.مادر وى مخباة کلبى است و شیخ مفید و مسعودى متذکر نام او نشدهاند.
21.ام هانى، 22.میمونه، 23.زینب صغرا.در کتاب عمدة الطالب آمده است که مادر وى (زینب صغرا) ام ولد (کنیز) بوده و در خانه محمد بن عقیل بن ابیطالب به سر مىبرده است.
24.رملة صغرا، شیخ مفید و مسعودى از او نام نبردهاند.
25.رقیه صغرا، مسعودى از او یادى نکرده است.
26.فاطمه، 27.اسامه، 28.خدیجه، 29.ام الکرام، مسعودى گوید ام الکرام همان فاطمه است .
30.ام سلمه، 31.ام ابیها، مسعودى از او یاد کرده است.
32.جمانة مکناه به ام جعفر.
33.نفیسه، درباره نام مادر او پراکندهگویى کردهاند.
نظرى بر سیماى روایى حضرت زینب (س)
فاطمه (س) به وجود زینب، گوهر تابناکى که به زودى از اودرخشیدن مىگرفت، افتخار مىکرد. آرى! دختر رسول خدا (ص)، فرزندىپاک را در خود مىپرورید که با ظهورش مایه افتخار و زینت پدرمىشد. از قضا در همان روزها رسول خدا (ص) به مسافرت رفته بود ودختر آفتاب بىحضور او پاى به عرصه وجود گذاشت. فاطمه (س) رو بههمسرش على (ع) کرد و گفت: پدر در سفراست; نام این دختر را چهبگذاریم؟ على (ع) پاسخ داد: در این باره بر حضرت رسول سبقتنمىگیرم. صبر کن. به زودى ایشان بر مىگردد. وقتى، رسول خدا (ص)آمد، این کار را به خدا سپرد، جبرئیل نازل شد و گفت: خداى توسلام مىرساند و مىفرماید: نام دخترت را «زینب» بگذار. رسولخدا (ص) آنگاه زینب را خواست. او را بوسید و به مشتاقانى که دراطرافش گرد آمده بودند; فرمود: «به حاضران و غائبان توصیه مىکنم احترام این دختر را نگاهدارید. به راستى او شبیه خدیجه کبرى (س) است.» زینب (س) بانویىبلند بالا بود و چهرهاى نورانى و با وقار و صاحب سکینه داشت.
در حیا و عصمت، مانند مادرش، فاطمه زهرا (س) و در شیوایى ورسا سخن گفتن، مثل پدر بزرگوارش، على (ع) بود. زینب بردبارى رانیز از برادرش حسن و شجاعت را از حسین (علیهما السلام) در خودجمع کرده بود.
خوب استبدانیم: «ام کلثوم» و «ام عبد الله» و «امالحسن» کنیههایش بود و البته «ام المصائب»، «ام الرزایا»و «ام النوائب» نیز بعدها به وى مىگفتند. اما لقبهایشعبارتند از: «عقیله بنى هاشم»، «عقیلة الطالبیین، «صدیقهصغرى»، «عصمت صغرى»، «الراضیه»، «امینة الله»، «عالمةغیر معلمه»، «فاهمة غیر مفهمه»، «مجتهده»، «حافظةالودایع و الاسرار» و «موثقة فى نقل الاحادیث و الاخبار».
در بین این لقبها چهار لقب (عالمه غیر معلمه، مجتهده، حافظهالودایع و الاسرار و موثقه فى نقل الاحادیث و الاخبار) گویاىمقام والاى علمى و روایى این بانوى بزرگوار است که کمتر موردبررسى قرار گرفته است.
آرى همه زینب را با عنوان افتخارآمیز (سفیر کربلا) مىشناسند و بههمین علت ویژگىهاى دیگرى او تحت الشعاع حماسه بزرگ عاشوراقرار گرفته و ابعاد مهمى از شخصیتش مورد بىمهرى و کم توجهىواقع شده است. شخصیت روایى حضرت از جلمه آنهاست. البته در اینمقاله تنها به ارتباط روایى عقیله بنىهاشم با مادر گرامىاشفاطمه زهرا (س) مىپردازیم.
حضرت زینب(س)پاسدار بزرگ ارزشها
زنى که نمىخواهد در حماقت و جهل زندگى کند و تسلیم دنیاپرستان شود، چگونه زیستن را از کجا و چه کسى بیاموزد؟ در این دنیاى پرتلاطم مادى و زرق و برقهاى پرجاذبه و فریبنده که ممکن است هر دیندارى را به سوى خود بکشاند آیا راهى براى خود ساختن و صحیح زیستن وجود دارد؟
آیا در مذهب و فرهنگ ما زن مىتواند بینشى اصیل، مستقل و مناسب با طبیعت فطرى خود داشته باشد، تا بازیچه مغرضان، استعمارگران و هوسرانان دنیاى مادى نشود؟ براى به دست آوردن پاسخ باید به سراغ قرآن و تاریخ اسلام رفت.
قرآن کریم زنانى را معرفى مىکند که به خودسازى و زندگى پاکیزه دستیافتهاند مانند آسیه (همسر فرعون) و مریم مادر مسیح. در تاریخ اسلام نیز افرادى این راه را پیموده و به ما آموختهاند که چگونه باشیم و چگونه زندگى کنیم. آنها زندگان تاریخاند.
در این مقاله به برخى از صفات یکى از آن بانوان، حضرت زینب سلام الله علیها اشاره مىکنیم و گوشههایى از زندگى درخشان آن بانو را به نظاره مىنشینیم. .....
دکلمه اى در سوگ امام على (ع)
حق با على است
کسى که در میدان و مسجد پیوسته با خدا بود
آن شب ستارههاى غمگین، با آه و ناله گرد هم آمده بودند و از بالابه خانهاى در کوفه مى نگریستند. زمین مىگریست.
آسمان نالان بود. دیوارهاى کوفه از ترس حدوث «واقعه» به هم نزدیکمىشدند، شاید جلوگیر آن باشند. پرندههاى نگهبان در چارسوى مسجدکوفه، نگهبانى مىدادند. شب پرههاى مهاجم ضمن این که به یکدیگرنوید مىدادند، ترس و رعب سراسر وجودشان را فراگرفته بود، آخر حملهبه یک فرد نبود; حمله به تمام انبیا و اولیا و صالحان و صدیقانبود. مىخواستند عرش خدا را به لرزه درآورند و مىخواستندعروهالوثقاى دین را نابود سازند. ابن ملجم، نماینده خفاشان شب باوحشت، براى رسیدن به آرزوى دیرینهاش، به مسجد آمده و کمین کردهبود. ولى چگونه اقدام به آن کار کرد؟! چقدر باید شقاوت و بدبختى،وجود یک به ظاهر انسانى را فراگیرد تا دستش به شمشیر بلند شود وبر فرق قهرمانى فرود آید که برق ذوالفقارش دل یلان عرب را مىلرزاندو زهره قهرمانان را مىشکافت; رادمردى که در برابر اشک یتیمان ومحرومان مهربانتر از پدر و مادر بود و با لطف و مهربانى اشکهاىغمدیدگان را پاک مىکرد و دست محبتبر سرشان مىکشید و با آنان چونفرزندان خویش رفتار ............
ادامه مطلب ...ضربه ابن ملجم
شهادت در محراب عبادت
جنگ نهروان پایان یافت وعلى علیه السلام به کوفه مراجعت فرمود، ولى عدهاى از خوارج که در نهروان توبه کرده بودند دوباره زمزمه مخالفتسردادند وبناى فتنه وآشوب گذاشتند.
على علیه السلام براى آنان پیام فرستاد وآنان را به آرامش دعوت کرد واز مخالفتبا حکومتبرحذر داشت، ولى چون از هدایت ایشان ناامید شد با قدرت آن گروه ماجراجو وطغیانگر راتار ومار کرد ودر نتیجه برخى از آنان کشته وزخمى شدند وعدهاى هم پا به فرار گذاشتند. یکى از فراریان خوارج، عبدالرحمان بن ملجم از قبیله مراد بود که به مکه گریخت.
.........
ادامه مطلب ...شهادت على (ع)
على علیه السلام دو روز زنده بود و در شب جمعه نخستین روز از دهه آخر ماه رمضان (شب بیست و یکم سال 40 هجرى) در سن 63 سالگى بدرود حیات گفت. پسر گرامیش امام حسن علیه السلام او را با دستخود غسل داد و بر او نماز خواند در نماز هفت تکبیر گفت و سپس فرمود: «اما انها لا تکبر على احد بعده». یعنى: بدانید که پس از على علیه السلام بر جنازه هیچکس هفت تکبیر گفته نمىشود. على علیه السلام در کوفه در جایى بنام «غرى» (نجف اشرف فعلى) دفن شد. دوران خلافتش چهار سال و ده ماه بود. (1)
کتاب: فروغ ولایت ص781 نویسنده: جعفر سبحانى
پىنوشت:
1- مناقب آل ابى طالب، ج3، ص313.تذکرة الخواص، ص 112; تاریخ یعقوبى، ج2، ص213.
حضرت علی(ع) در اندیشه امام خمینی(ره)
حضرت امام در باره منزلت امام على(ع) مىفرماید: «ملائکهبالشان را زیر پاى امیرالمومنین(ع) پهن مىکنند، چون مردى استکه به درداسلام مىخورد; اسلام را بزرگ مىکند; اسلام به واسطه اودر دنیا منتشر مىشود و شهرت جهانى پیدا مىکند; با زمامدارى آنحضرت جامعهاى خوشنام و آزاد و پرحرکت و پرفضیلتبه وجودمىآید. البته ملائکه براى حضرتش خضوع مىکنند و همه براى اوخضوع و خشوع مىکنند. حتى دشمن در برابر عظمتش تعظیم مىکند.»
امام خمینى(ره) امیرمومنان را ظل الله (سایه خدا) مىداند،سایهاى که هیچ حرکتى از خودش ندارد و هرچه هست از خداست.
بنیانگذار جمهورى اسلامى، حضرت امیر(ع) را معلم همه بشر و مردىکه معجزه بود و کسى نمىتواند مثل او باشد مىداند. شخصیتىبىنظیر که امور متضاد را در خودش جمع کرده است; همراه با قوهبازو، اهل زهد است. جنگجو و در همان حال اهل عبادت است. شمشیرمىکشد و اشخاص منحرف را درو مىکند، ولى با عاطفه است. روزهاروزهدار و شبها مشغول به عبادت است و شبى هزار رکعت نمازمىخواند. غذایش از نان و سرکه یا حداکثر زیت و نمک است، ولىدر عین حال آن قدر قدرت بدنى دارد که در خیبر را مىکند وچندین ذراع دور مىاندازد; کارى که چهل نفر نمىتوانستند بکنند.
امام علی از نگاه میخائیل نعیمه
میخائیل نعیمه
نویسنده نامى لبنان
نزد حقیقت و تاریخ یکسان است او را بشناسى یا نشناسى. تاریخ و حقیقت گواهى مىدهند که او وجدان بیدار و قهار، شهید نامى، پدر و بزرگ شهیدان، على بن ابى طالب، صوت عدالت انسانى، شخصیت جاویدان شرق است !
اى جهان چه مىشد اگر هر چه قدرت و قوه دارى به کار مىبردى و در هر زمان علیى با آن عقلش، با آن قلبش، با آن زبانش، و با آن ذوالفقارش، به عالم مىبخشیدى؟!
امام علی از نگاه شبلى شمیل
شبلى شمیل
از پیشوایان منطق مادى
اما على؛ ما را نمىرسد جز آنکه او را دوست بداریم و به او عشق بورزیم، چه او جوانمردى بس عالیقدر و بزرگ نفس بود، از سرچشمه وجدانش خیر ونیکى مىجوشید، از دلش شعلههاى شور و حماسه زبانه مىزد، شجاعتر از شیر ژیان بود ولى شجاعتى ممزوج با لطف و رحمت و عواطف رقیق و رأفت...
در کوفه غافلگیر و کشته شد، شدت عدلش موجب این جنایت گردید! چنانکه هر کس را مانند خود عادل مىدید!. پیش از مرگش درباره قاتل خود گفت: «اگر زنده ماندم خود مىدانم و اگر درگذشتم کار به دست شمااست، اگر خواستید قصاص نمائید در برابر یک ضربت تنها یک ضربت زنید، اگر در گذرید به تقوا نزدیکتر است!»