سؤال :لیلة المبیت چیست؟ چه واقعهاى در آن شب به وقوع پیوست؟
جواب :
به شب اول ماه ربیعالاول سال سیزدهم بعثت که حضرت على(ع) جاى پیامبر اکرم(ص) خوابید، «لیلة المبیت» مىگویند.
خلاصه آن واقعه از این قرار است که در سال سیزدهم بعثت سران قریش در یک شوراى عمومى تصمیم گرفتند که نداى توحید را با زندانى کردن پیامبر یا کشتن و یا تبعید او خاموش سازند، چنانکه قرآن کریم مىفرماید:
«وَ إذ یَمکُرُ بِکَ الذیِنَ کَفَرُوا لِیُثبِتوکَ اَوْ یَقتُلوکَ أَو یُخْرِجُوکَ وَ یَمکُروُنَ وَ یَمکُرُ اللَّهَ وَ اللَّهُ خَیرُ المَاکِرینَ»؛ سوره انفال، آیه 30، ر.ک: تفسیر قرطبى، ج 7، ص 397، (داراحیاءالتراث العربى، بیروت). به خاطر بیاور هنگامى را که کافران نقشه مىکشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا به قتل برسانند و یا از مکه خارج سازند. آنها چاره مىاندیشیدند و نقشه مىکشیدند، و خداوند هم تدبیر مىکرد؛ و خدا بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است. سرانجام سران قریش تصمیم گرفتند که از هر قبیله، فردى انتخاب شود تا افراد منتخب در نیمه شب یک باره بر خانه حضرت هجوم برده، او را قطعه قطعه کنند. بدین طریق هم از تبلیغات او آسوده شوند و هم خون او در میان قبایل عرب پخش شود تا خاندان هاشم نتوانند با آنها به مبارزه برخیزند. فرشته وحى، پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت و به آن حضرت دستور داد تا از مکه به عزم مدینه خارج شود. پیامبر اکرم(ص) حضرت على(ع) را از این نقشه آگاه کرد و به او فرمود: «امشب در خوابگاه من بخواب و رواندازِ سبزِ مرا به خود بپیچ تا آنان تصور کنند که من هنوز در خانه و در بستر آرمیدهام و مرا تعقیب نکند». آن گاه پیامبر مخفیانه به سمت غار ثور حرکت کرد و از خداوند درخواست نمود تا دشمن را از دستیابى به او گمراه کند و آنان نتوانند او را پیدا کنند.... .ر.ک: فروغ ولایت، استاد جعفر سبحانى، ص 45-57، بخش دوم از فصل سوم، مؤسسه امام صادق، 1374ش.
در روایات شیعه و اهل سنت آمده است که على(ع) این کار را انجام داد و خداوند به خاطر این کار به فرشتگان مباهات نمود و موقعى که پیامبر به سوى مدینه در حرکت بود، این آیه را در شأن حضرت على(ع) نازل فرمود: «وَ مِنَ النّاسِ مَن یشرى نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّه و اللَّهُ رَئوف بالعباد»؛ ر.ک: احیاءالعلوم، الغزالى، ج 3، ص 378، (دارالهادى بیروت)؛ تذکرة الخواص، ابن الجوزى، ص 35، (مکتبة النینوى الحدیثه، تهران)؛ شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانى، ج 1، ص 123، ش 4، (مجمع احیاء الثقافة اسلامیه)؛ الغدیر، علامه امینى، ج 2، ص 49 - 47، (دارالکتاب العربى، بیروت، 1398 ه ق). بعضى از مردم - با ایمان همچون على(ع) به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر - جان خود را به خاطر خشنودى خدا مىفروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. از این رخداد بىنظیر مىتوان به نتایج ذیل پى برد: درجه ایثار فوق العاده امام على(ع)؛ تبعیت محض ایشان نسبت به فرمان الهى و نبوى(ص)؛ عشق و علاقه غیر قابل توصیف آن بزرگوار نسبت به رهبر و مقتداى خود؛ و این نکته که در مواقعى که اصل و اساس اسلام در خطر قرار مىگیرد مىباید بهترین شخصیتها، حتى وجود مقدس على بن ابىطالب(ع) فدا گردد. نظیر آن را در ماجراى شهادت امام حسین(ع) براى حفظ اسلام مىتوان دید.
سؤال:آیا حضرت علی (ع) یک الگو و مثال خوبی برای انسانهاست؟
جواب:
حضرت علی (ع) نه تنها مثال خوب است بلکه عالیترین انسان و برترین الگو در جهان بشر بعد از رسول خدا است. سخنان رسول خدا (ص) دلیل روشنی بر همین ادعا است:
فرمود: "ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له فاطیعوا "برادر و وصی و جانشین من در میان شماست به اوامر او گوش و اطاعتش نمائید[1].
«انا مدینة العلم و علی بابها.»[2]
یعنی من شهر علم هستم، "هر کس بخواهد به مدینه کسب علم و فضیلت و سعادت دنیا و آخرت وارد گردد باید از" در آن که حضرت علی (ع) است وارد گردد." از طریق غیر علی کسی به سعادت محمدی (ع) راه نمی یابد.
و خداوند متعال به این سخنان نورانی رسول خدا اکتفا نکرده و آیه ای را به عنوان دستور تعیین امامت حضرت علی (ع) و نصب او از طرف خود بیان فرموده است. آنهم در پایان آخرین حج رسولخدا (ص): «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الظالمین»
ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا «به مردم» برسان، و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای! خداوند ترا از «خطرات احتمالی» مردم نگاه می دارد. خدا جمعیت کافران «لجوج» را هدایت نمی کند[3].
این آیه شریفه که بهترین و روشنترین دلیل بر نصب امامت حضرت علی (ع) بعد از رسول خدا (ص) است دلیل روشنی هم بر برترین اسوه بودن آن حضرت بعد از رسول خدا (ص) است. زیرا اگر کسی از او لایقتر برای جانشینی حضرت بود بر خدای حکیم لازم بود که او را معرفی نماید.
پی نوشتها:
[1] کامل ابن اثیر، حوادث سال سوم بعثت- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (ص)/103.
[2] صحیح ترمذی، ج 5، ص 621.
[3] مائده، آیه 67- ترجمه آیت الله مکارم .
واقعه غدیر، اوج ابلاغ ولایت
مرکز تحقیقات دارالحدیث
کتاب«الأمام على ّفى الکتاب والسنّة» مجموعه اى است مشتمل بر سیره و زندگانى على(ع)، از ولادت تا شهادت، بر اساس نصوص روایى و تاریخى فریقین. این مجموعه، مدخلهایى دارد که غالباً گزارشهایى تحلیلى از نصوص موجود در کتاب است.
آنچه در این مقاله آمده است، بخشى از مدخل تحلیلى فصل«امامت» کتاب است. از این رو متن روایتهاى مختلف نیامده و به گزارش محتوایى آنها بسنده شده است.
علوم حدیث
اسلام، خاتم ادیان، و رسول اللّه(ص) خاتم پیامبران و قرآن، فرجام بخش کتابهاى آسمانى است. بدین سان اسلام زمانشمول است و جهانشمول و پیامبر(ص) ابلاغ کننده دینى است که رنگ ابدیت دارد و زمان، طومار حیات او را درهم نمى پیچد. این از یکسو. از سوى دیگر ناموس خلقت چنین است که رسول اللّه(ص) چونان دیگر انسانها حیات ظاهرى محدودى دارد و بنا بر سخن صریح قرآن او نیز طعم مرگ را خواهد چشید،چنانچه دیگران: «انک میّت و انّهم میّتون» (زمر،30).
پیامبر(ص) رسالت ابلاغ آموزه هاى دین را بر عهده دارد، بدان گونه که رهبرى و زعامت جامعه را نیز. به دیگر سخن رسول اللّه(ص) مرجع فکرى مردم و نیز زعیم و پیشواى سیاسى آنهاست. بر این اساس، پرسش جدّى و مهمى ـ که هرگز نمى توان از کنار آن بسادگى گذشت و در درازناى تاریخ دلمشغولى مهم متفکّران اسلامى نیز بوده است ـ این است که این زعیم بزرگ الهى و مرجع باشکوه خدایى که آیینش را زمانشمول اعلام کرده است، براى آینده آیین و مکتبش چه کرده است؟ آیا آینده اى مشخص را رقم زده است و یا به هیچ روى براى آینده طرحى نیفکنده و کار را یکسره به مردم وانهاده است و یا …؟
عالمان، محدثان، متکلمان و متفکران اسلامى در این باره بسیار حکم زده اند و تئوریهاى گونه گونى پرداخته اند، و بواقع کوشیده اند آنچه را در تاریخ اسلام واقع شده است به گونه اى، استوار بدارند و براى آن، مبنا و یا مبانى یى بسازند، امّا حقیقت چیست؟ در نگریستن دقیق به موضوع نشان خواهد داد که چگونگى موضع رسول اللّه(ص) از سه حال خارج نیست:
.........
غدیر از گلوى شقایق
با اینکه بیشتر مسلمانان صحتحدیث غدیر و اعلام ولایت امیرمؤمنان على - علیه السلام - را پذیرفتهاند و غالبا آن را از احادیث قطعى و متواتر مىدانند، باز گروهى چنین مىپرسند: اگر واقعا حادثه غدیر خم اتفاق افتاده و بسیارى نیز شاهد آن بودهاند، چرا شخص امیرمؤمنان - علیه السلام - براى اثبات حقانیتخود هرگز از آن بهره نگرفت؟ در باور این گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیر نشاندهنده این حقیقت است که یا واقعهاى به نام غدیر در تاریخ تحقق نیافته، یا بر فرض تحقق بر امامتحضرت دلالت نداشته است.
در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعى و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم(ص) و مطالب تاریخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد; علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان(ع) براى اثبات حقانیتخود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بىاطلاعى و ناآگاهى گوینده آن است.
بررسى اجمالى کتابهاى معتبر و مورد قبول فرقههاى گوناگون اسلامى نشان مىدهد که حضرت على(ع) بیش از22 بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمىگنجد و نیازمند رصتبیشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مىکنیم............
غدیر در سیره اهل بیت (ع)
غدیر از اساسىترین برنامههاى پیامبر خدا(ص) براى دوام و عزت و شکوه اسلام و قرآن بود. او در بازگشت از حجةالوداع آخرین رسالتخویش را انجام داد. زیرا خدایش فرموده بود:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القوم الکافرین.
اى پیامبر، آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرساندهاى; خداوند تو را از گزند مردم نگه مىدارد. خداوند گروه کافران را هدایت نمىکند.
در پى اجراى اوامر پروردگار و معرفى وصى و جانشین خود علىبنابىطالب(ع) آیه اکمال دین: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا; امروز دین شما را کامل کردم و نعمتخود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم» نازل و روز غدیر جشن ولایت و وصایتشد.
اهل بیت پیامبر و امامان بر حق شیعه، که نگاهبان اسلام حقیقى بودند و سعى داشتند آن را از خطرات دور سازند، از هر فرصتى بهره بردند تا غدیر را زنده بدارند و آن خاطره گرامى و به یاد ماندنى را مطرح کنند; زیرا در تابش آفتاب غدیر اهداف والاى پیامبر جامه عمل مىپوشد و براى فتنهانگیزى کجاندیشان فرصتباقى نماند.
نگاهى گذرا به سیره فاطمه و امیرمؤمنان - علیهما السلام - و دیگر امامان راستین شیعه ما را با اهمیت واقعه غدیر و نقش عظیم و سرنوشتساز آن هدایت و نیکبختى بشر آشنا مىسازد. ..........
قرآن و رویداد غدیر
در رویداد «غدیر» گذشته بر آیه «تبلیغ» یعنى آیه: «یا اَیّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» دو آیه دیگر نازل شده و به حادثه رنگ ابدى و جاودانى بخشیده است این دو آیه عبارتنداز:
1- آیه اکمال دین .
2- آیه سؤال عذاب.
اینک پیرامون هر دو آیه به بحث و گفتگو مىپردازیم :
«الیوم بئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً»
«امروز کافران از (نابودى) دین شما نومید شدند از آنان مترسید و از من بترسید، امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود را به پایان رسانیدم و اسلام را به (عنوان) دین، براى شما برگزیدم».
دقت در مضمون آیه اکمال دین، مىرساند که روز نزول آیه حادثه بسیار مهمى رخ داد، که مایه نومیدى دشمنان از پیروزى براسلام و موجب کمال دین و به پایان رسیدن نعمتهاى معنوى خدا شده است اکنون باید دید چه روزى مىتواند حامل چنین نویدهائى باشد، و با این خصوصیات و نشانهها خود را در عرصه تاریخ نشان دهد؟
1- آیا روز فتح مکه مىتواند داراى چنین خصوصیاتى باشد؟ به طور مسلم نه، زیرا در آن روز پیمانهاى مسلمانان با مشرکان به قوت خود باقى بود و هنوز مراسم حج بسان عصر جاهلى برگزار مىشد،و قسمتى از احکام اسلام پس از آن فرود آمده است از این جهت نه یأسى برکافران منطقه مستولى شده بود ونه آئین به معنى بیان فروع و نه به معنى تحکیم پایههاى آن، تکمیل گردیده بود.
2- آیا روز اعلام بیزارى از مشرکان مىتواند مظهر چنین روزى باشد، به تصور اینکه یأس و نومیدى در چنین روزى بر مشرکان مستولى گردید؟ باز مىگوئیم نه، زیرا بیان دین به معنى احکام در آن روز پایان نیافته بود به گواه اینکه قسمتى از «حدود» و «قصاص» و احکام مربوط به «کلاله» پس از اعلام بیزارى نازل گردیده است. بنابراین تنها مسأله یأس نشانه آن روز نیست، بلکه یأس توأم با تکمیل آئین؛ و هرگز در روز اعلام بیزارى این دو نوید، به صورت توأم، در آن روز تحقق نپذیرفته بود.
اکنون باید دید روزى که حامل این نوید گرانبها بود چه روزى بوده است؟!
واقعه غدیر خم
پیامبر گرامى (ص) در سال دهم هجرت براى انجام فریضه و تعلیم مراسم حج به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را <حجة الوداع > نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى و یا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد و بیست هزار تخمین زده شده اند.
مراسم حج به پایان رسید و پیامبر اکرم (ص) راه مدینه را, در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه مى کردند و جزکسانى که در مکه به او پیوسته بودند همگى در رکاب او بودند, در پیش گرفت . چون کاروان به پهنهء بى آبى به نام <غدیرخم > رسید که در سه میلى <جحفه > قرار دارد, پیک وحى فرود آمد و به پیامبر فرمان توقف داد.پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان فرا رسند.
کاروانیان از توقف ناگهانى و به ظاهر بى موقع پیامبر در این منطقهء بى آب , آن هم در نیمروزى گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده و زمین تفتیده بود, درشگفت ماندند. مردم با خود مى گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسیده است ودر اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر مأموریت داده است که در این موقع نامساعد همه را از حرکت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ کند.
فرمان خدا به رسول گرامى طى آیهء زیر نازل شد:
فرزندان علی (ع)
مسعودى در مروج الذهب، شمار اولاد على (ع) را به بیست و پنج تن رسانده است.شیخ مفید در کتاب ارشاد تعداد آنها را هفده تن از دختر و پسر دانسته و پس از آن گفته است: عدهاى از علماى شیعه گویند که فاطمه پس از وفات پیامبر (ص) جنینى که پیامبر او را محسن نامیده بود سقط کرد.بنابر قول این عده، فرزندان آن حضرت هجده تن بودهاند.
ابن اثیر گوید: محسن در کودکى وفات یافته است.آیا این محسن که ابن اثیر از او نام برده غیر از آن محسنى است که مفید از آن یاد کرده؟ مسعودى و شیخ مفید فرزندان على را همراه با ذکر محسن، نام برده و کسان دیگرى همچون محمد اوسط و ام کلثوم صغرا بنت صغیر (دختر کوچک) و رملة صغرا را به شمار فرزندان امیر المؤمنین (ع) اضافه کردهاند.
اما با توجه به گفتارها و نوشتارهایى که از مورخان و علماى نسابه در دست داریم، چنین مىنماید که فرزندان على (ع) سى و سه تن بودهاند و شاید علت این رقم زیاد آن باشد که مورخان اسم و لقب هر یک از فرزندان را، جداگانه براى دو فرزند ثبت مىکردهاند.در حالى که این دو اسم و لقب بر یک تن اطلاق مىشده است.نام اولاد امیر المؤمنین على (ع) به شرح زیر ذکر شده است:
1.حسن
2.حسین.
3.زینب کبرا
4.زینت صغرا.
که کنیه او کلثوم است.شیخ مفید گوید: مادر این چهار تن فاطمه بتول دختر پیامبر بزرگ اسلام بوده است.
5.ام کلثوم کبرا (ابن اثیر نام وى را با زینب کبرا آورده است). مسعودى مىنویسد: مادر حسن، حسین، محسن، ام کلثوم کبرا و زینب کبرا، حضرت فاطمه زهرا دختر پیغمبر اسلام (ص) است.
مىتوان میان قول مفید که زینب صغرا مکنى به ام کلثوم را ذکر کرده و نظر ابن اثیر و مسعودى که وى را ام کلثوم کبرا نامیدهاند، جمع به عمل آورد و به این ترتیب که نام وى به نسبت زینب کبرا، زینب صغرا و به نسبت ام کلثوم صغرا که بعدا نام او را ذکر خواهیم کرد و از مادرى غیر از فاطمه زهرا به دنیا آمده، ام کلثوم کبرا بوده است.
6.محمد اوسط، مادر وى امامه دختر ابو العاص بوده است.شیخ مفید و مسعودى متذکر نام او نشدهاند.
7، 8، 9، 10.عباس، جعفر، عبدالله، عثمان که همگى جزو شهداى کربلا بودهاند.مادر این چهار تن ام البنین کلابى است که مسعودى وى را ام البنین دختر حزام وحیدیة معرفى کرده و عثمان را در شمار این چهار تن ذکر نکرده است.
11.محمد اکبر، مکنى به ابو القاسم و معروف به ابن حنفیه که مادر وى خوله حنفى بوده است .
12.محمد اصغر مکنى به ابو بکر، بعضى از مورخان پنداشتهاند که ابو بکر و محمد اصغر نام دو تن از فرزندان على بوده ولى ظاهرا چنین برمىآید که این هر دو، نام یک تن باشد.
13.عبد الله و عبید الله که هر دو در کربلا به شهادت رسیدهاند.مادر این دو تن لیلى دختر مسعود نهشیلى است.
14.یحیى که مادر وى اسماء بنت عمیس است.
15، 16.عمر و رقیه که دوقلو بودهاند.مادر این دو ام حبیب، صهبا، دختر ربیعه تغلبى است .عمر هشتاد و پنج سال زندگى کرد.
17، 18، 19.ام الحسن و رمله کبرا و ام کلثوم صغرا، مادر ایشان ام سعد دختر عروة بن مسعود ثقفى است.شیخ مفید و مسعودى تنها به ذکر نام ام الحسن و رملة بسنده کردهاند و آن را با ذکر کلمه کبرا آشکارتر نساختهاند.
20.دخترى که در کودکى جان سپرده است.مادر وى مخباة کلبى است و شیخ مفید و مسعودى متذکر نام او نشدهاند.
21.ام هانى، 22.میمونه، 23.زینب صغرا.در کتاب عمدة الطالب آمده است که مادر وى (زینب صغرا) ام ولد (کنیز) بوده و در خانه محمد بن عقیل بن ابیطالب به سر مىبرده است.
24.رملة صغرا، شیخ مفید و مسعودى از او نام نبردهاند.
25.رقیه صغرا، مسعودى از او یادى نکرده است.
26.فاطمه، 27.اسامه، 28.خدیجه، 29.ام الکرام، مسعودى گوید ام الکرام همان فاطمه است .
30.ام سلمه، 31.ام ابیها، مسعودى از او یاد کرده است.
32.جمانة مکناه به ام جعفر.
33.نفیسه، درباره نام مادر او پراکندهگویى کردهاند.
نظرى بر سیماى روایى حضرت زینب (س)
فاطمه (س) به وجود زینب، گوهر تابناکى که به زودى از اودرخشیدن مىگرفت، افتخار مىکرد. آرى! دختر رسول خدا (ص)، فرزندىپاک را در خود مىپرورید که با ظهورش مایه افتخار و زینت پدرمىشد. از قضا در همان روزها رسول خدا (ص) به مسافرت رفته بود ودختر آفتاب بىحضور او پاى به عرصه وجود گذاشت. فاطمه (س) رو بههمسرش على (ع) کرد و گفت: پدر در سفراست; نام این دختر را چهبگذاریم؟ على (ع) پاسخ داد: در این باره بر حضرت رسول سبقتنمىگیرم. صبر کن. به زودى ایشان بر مىگردد. وقتى، رسول خدا (ص)آمد، این کار را به خدا سپرد، جبرئیل نازل شد و گفت: خداى توسلام مىرساند و مىفرماید: نام دخترت را «زینب» بگذار. رسولخدا (ص) آنگاه زینب را خواست. او را بوسید و به مشتاقانى که دراطرافش گرد آمده بودند; فرمود: «به حاضران و غائبان توصیه مىکنم احترام این دختر را نگاهدارید. به راستى او شبیه خدیجه کبرى (س) است.» زینب (س) بانویىبلند بالا بود و چهرهاى نورانى و با وقار و صاحب سکینه داشت.
در حیا و عصمت، مانند مادرش، فاطمه زهرا (س) و در شیوایى ورسا سخن گفتن، مثل پدر بزرگوارش، على (ع) بود. زینب بردبارى رانیز از برادرش حسن و شجاعت را از حسین (علیهما السلام) در خودجمع کرده بود.
خوب استبدانیم: «ام کلثوم» و «ام عبد الله» و «امالحسن» کنیههایش بود و البته «ام المصائب»، «ام الرزایا»و «ام النوائب» نیز بعدها به وى مىگفتند. اما لقبهایشعبارتند از: «عقیله بنى هاشم»، «عقیلة الطالبیین، «صدیقهصغرى»، «عصمت صغرى»، «الراضیه»، «امینة الله»، «عالمةغیر معلمه»، «فاهمة غیر مفهمه»، «مجتهده»، «حافظةالودایع و الاسرار» و «موثقة فى نقل الاحادیث و الاخبار».
در بین این لقبها چهار لقب (عالمه غیر معلمه، مجتهده، حافظهالودایع و الاسرار و موثقه فى نقل الاحادیث و الاخبار) گویاىمقام والاى علمى و روایى این بانوى بزرگوار است که کمتر موردبررسى قرار گرفته است.
آرى همه زینب را با عنوان افتخارآمیز (سفیر کربلا) مىشناسند و بههمین علت ویژگىهاى دیگرى او تحت الشعاع حماسه بزرگ عاشوراقرار گرفته و ابعاد مهمى از شخصیتش مورد بىمهرى و کم توجهىواقع شده است. شخصیت روایى حضرت از جلمه آنهاست. البته در اینمقاله تنها به ارتباط روایى عقیله بنىهاشم با مادر گرامىاشفاطمه زهرا (س) مىپردازیم.
حضرت زینب(س)پاسدار بزرگ ارزشها
زنى که نمىخواهد در حماقت و جهل زندگى کند و تسلیم دنیاپرستان شود، چگونه زیستن را از کجا و چه کسى بیاموزد؟ در این دنیاى پرتلاطم مادى و زرق و برقهاى پرجاذبه و فریبنده که ممکن است هر دیندارى را به سوى خود بکشاند آیا راهى براى خود ساختن و صحیح زیستن وجود دارد؟
آیا در مذهب و فرهنگ ما زن مىتواند بینشى اصیل، مستقل و مناسب با طبیعت فطرى خود داشته باشد، تا بازیچه مغرضان، استعمارگران و هوسرانان دنیاى مادى نشود؟ براى به دست آوردن پاسخ باید به سراغ قرآن و تاریخ اسلام رفت.
قرآن کریم زنانى را معرفى مىکند که به خودسازى و زندگى پاکیزه دستیافتهاند مانند آسیه (همسر فرعون) و مریم مادر مسیح. در تاریخ اسلام نیز افرادى این راه را پیموده و به ما آموختهاند که چگونه باشیم و چگونه زندگى کنیم. آنها زندگان تاریخاند.
در این مقاله به برخى از صفات یکى از آن بانوان، حضرت زینب سلام الله علیها اشاره مىکنیم و گوشههایى از زندگى درخشان آن بانو را به نظاره مىنشینیم. .....