حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

(21) پیشگویی کاهن درباره مادر علی(ع)

روزى حضرت فاطمه بنت اسد مادر على (علیه السلام ) با عده اى از زنان قریش نشسته بود در این حال پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با چهره نورانى خود ظاهر شدند در حالى که یکى از کاهنان پشت سر آن حضرت مى آمد و آن حضرت را زیر نظر داشت و به دقت او را نگاه مى کرد.وقتى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نزد آن زنان رسیدند کاهن از آنان درباره حضرت پرسید. آنان گفتند: این محمد است ، صاحب شرف عظیم و فضیلت شامخ ، کاهن آنچه از منزلت حضرت مى دانست به آنان گفت ، و درباره آینده آن حضرت و پیامبریش و مقام بلندى که به آن دست خواهد یافت به آنان بشارت داد سپس اضافه کرد:در بین شما آن بانویى که پیامبر را در کودکى پرستارى کرده است بزودى همین پیامبر فرزند این زن را پرستارى مى کند که هر دو از یک ریشه اند. او را به اسرار و صحبت خود مخصوص مى گرداند و یگانگى و برادرى خود را با او قرار مى دهد.
فاطمه بنت اسد به کاهن گفت : منم آنکه از او نگهدارى کرده ام . من همسر عموى او هستم که به آینده او امید دارد و منتظر است ، کاهن گفت :اگر راست مى گویى بزودى پسرى عالم ، و مطیع پروردگار و عالى مقام به دنیا مى آورى که نام او سه حرف است .او در همه امورش پیرو این پیامبر است و در همه امور کوچک و بزرگ او را یارى مى کند پریشانى ها را از او مى زداید... او و پسر تو که جانشین اوست پیامبر را بعد از رحلتش در حجره اش دفن مى کند.

(20) غذای بهشتی برای فاطمه بنت اسد

روزى فاطمه بنت اسد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را دید که خرمایى میل مى کند که بوى خوش آن از تمام عطرهاى مشک و عنبر بالاتر است و آن خرما از نخلى بود که شاخه اى نداشت !فاطمه از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خرما در خواست کرد و حضرت خرمائى به او داد تا او میل کند فاطمه پس از اینکه آن خرما را خورد خرمایى نیز براى شوهرش ابوطالب (علیه السلام ) از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم طلب کرد حضرت براى او هم خرما داد.شب که شد ابوطالب (علیه السلام ) بوى خوشى را استشمام کرد که هرگز مانند آن را نبوییده بود. فاطمه که متوجه ابوطالب (علیه السلام ) بود خرما را به او نشان داد و او هم میل کرد. و وجود جسمانى امیرالمؤ منین (علیه السلام ) از نتیجه آن خرماى بهشتى بوجود آمد.

(19) غذای بهشتی برای ابوطالب(ع)

آن هنگام که حضرت ابوطالب (علیه السلام ) خبر ولادت امیرالمؤ منین (علیه السلام(را از مثرم راهب شنید به او گفت : من واقعیت سخن تو را باید با برهانى روشن و دلیلى واضح بدانم . مثرم گفت : چه مى خواهى که از خداوند برایت بخواهم و هم اکنون به تو عطا کند تا برایت دلیلى باشد؟
حضرت ابوطالب (علیه السلام ) فرمود:هم اکنون غذایى از بهشت مى خواهم
راهب این دعا را کرد و هنوز دعایش تمام نشده بود که طبقى ظاهر شد که در آن از میوه هاى بهشت بود: رطب ، انگور و انار. حضرت ابوطالب (علیه السلام ) یک انار برداشت و از نزد مثرم بیرون آمد و خوشحال به خانه رسید و آن را میل کرد. از همان میوه بهشتى در صلب مقدس ‍ امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) به وجود آمد.

(18) خبر تولد علی(ع) برای راهب

مثرم راهب که دستان آن قبلا اشاره شد خبر تولد على (علیه السلام ) را به ابوطالب داده بود و گفته بود که سلام مرا به آن تازه مولود کعبه برسان بعد از تولد على (علیه السلام ) در همان ساعات اول تولد رو به پدر کرد و گفت : اکنون نزد مثرم برو و او را بشارت ده ...حضرت ابوطالب از مکه راهى سرزمین شام شد تا در کوه لکام  در غارى که قبلا محل آن معین شده بود مثرم را از ولادت على (علیه السلام ) مطلع کند.لذا در روزهاى بعد از ولادت على (علیه السلام ) ناگهان ابوطالب (علیه السلام ) چهل روز از چشم مردم غایب شد و راهى شام شد.هنگامى که به کوه لکام رسید و وارد غار شد مشاهده کرد که مثرم از دنیا رفته و جسد او در رو انداز روزانه اش پیچیده شده و بسوى قبله قرار داده شده است . و هم چنین او دو مار سیاه و سفید را دید که کنار بدن او از آن مواظبت مى کنند مارها همین که حضرت را دیدند، در غار پنهان شدند. حضرت ابوطالب(علیه السلام ) مقابل جنازه مثرم قرار گرفت و گفت : سلام بر تو اى ولى خدا.ناگهان خداوند مثرم را زنده کرد او به پا خاست در حالیکه دست بر صورت خود مى کشید و مى گفت :اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له و ان محمدا عبده و رسوله و ان علیا ولى الله و الامام بعد نبى الله
حضرت ابوطالب به مثرم گفت : بشارت ده که على در زمین ظاهر گشته است !مثرم پرسید: علامت آن شبى که بدنیا آمد چه بود؟ حضرت ابوطالب (علیه السلام ) تمام ماجراهاى پیش آمده را براى مثرم بازگو کرد، تا آنجا که گفت : على (علیه السلام ) به سخن آمد و به من گفت : نزد تو بیایم و تو را بشارت دهم و آنچه دیده ام برایت بازگو کنم .مثرم گریه کرد و سپس سجده شکر بجا آورد و بعد از آن دراز کشید و خوابید و گفت : رو انداز را روى من قرار بده ؛ ابوطالب روانداز او را انداخت و متوجه شد او از دنیا رفته است ابوطالب (علیه السلام ) سه روز در آنجا ماند و هر چه با مثرم سخن گفت : پاسخى نشنید.اینجا بود که بار دیگر دو مار بیرون آمدند و به او گفتند: سلام بر تو اى ابوطالب (علیه السلام ) حضرت هم جواب آنها را داد. سپس به او گفتند: نزد ولى خدا باز گرد که تو از دیگران سزاوارتر به حفظ و نگهدارى او هستى .حضرت به آن دو مار گفت : شما کیستید؟ آنها گفتند: ما عمل صالح او هستیم که خداوند ما را از نیکیهاى اعمالش خلق کرده و تا روز قیامت در اینجا از او محافظت مى کنیم و روز قیامت یکى از ما پیش روى او و دیگرى از پشت سرش او را به بهشت هدایت مى کنیم .پس از این ماجرا حضرت ابوطالب (علیه السلام ) از شام به مکه بازگشت و این سفر چهل روز به طول انجامید.

(17) قاری قرآن در آغوش پیامبر(ص)

هنوز لحظات اول تولد امام على (علیه السلام ) بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم على (علیه السلام ) را به بغل گرفت حضرت ابوطالب (علیه السلام ) مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با على (علیه السلام ) صحبتهاى خصوصى مى کرد و سوالات بسیارى از او نمود على (علیه السلام ) هم با اسرارى که بین خود داشتند با آن حضرت سخن گفت : و آنگونه که انبیا و جانشینانش با یکدیگر سخن مى گویند با هم صحبت کردند.پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با زبان مبارک خود دهان على (علیه السلام ) را باز کرد و زبان خود را در دهان او قرار داد. در این حال دوازده چشمه از زبان آن حضرت بر دهان على (علیه السلام ) باز شد و این چنین کام او را برداشت .بعد از آن پیامبر در گوش راست على (علیه السلام ) اذان و در گوش چپ او اقامه گفت : سپس نوزاد کعبه رو به پدر خود کرد و گفت : اکنون نزد مثرم راهب  برو و او را بشارت ده و آنچه را که دیدى براى او بازگو کن ، اکنون در فلان غار است
بعد از آن پیامبر صلى الله علیه و آله مولود کعبه را در آغوش خود گرفت و همگى به خانه ابوطالب وارد شدند.

(16) پیشگویی ولادت حضرت علی(ع)

در زمان حضرت ابوطالب (علیه السلام ) راهبى زندگى مى کرد بنام مثرم بن دعیت بن شیتقام .این مرد در عبادت معروف بود و صد و نود سال خداوند را عبادت کرده بود و هرگز حاجتى از خداوند نخواسته بود.تا اینکه از خدا خواست ، خداوندا! یکى از اولیاء خود را به من نشان ده ؛ خداوند حضرت ابوطالب را نزد او فرستاد تا چشم مثرم به حضرت افتاد از جا برخاست و سر او را بوسید و او را در مقابل خود نشانید و گفت : خدا تو را رحمت کند، تو کیستى ؟
حضرت فرمود: مردى از منطقه تهامه .پرسید از کدام طایفه عبد مناف ؟ فرمود: از بنى هاشم .راهب بار دیگر برخاست و سر حضرت ابوطالب (علیه السلام ) را بوسید و گفت : خدا را شکر که خواسته مرا اعطا کرد و مرا نمیراند تا ولى خود را به من نشان داد.سپس گفت: تو را بشارت باد! خداوند به من الهام نموده که آن مژده اى به توست . حضرت ابوطالب (علیه السلام)  پرسید آن بشارت چیست ؟

گفت : فرزندى از صلب تو بوجود مى آید که ولى الله است .اوست ولى خدا و امام متقین و وصى رسول رب العالمین .اگر آن فرزند را ملاقات کردى از من به او سلام برسان و از من به او بگو: مثرم به تو سلام مى گوید: و شهادت مى دهد که خدایى جز الله نیست ، یگانه است و شریکى ندارد و محمد بنده و فرستاده خداست و تو جانشین بر حق او هستى نبوت با محمد و وصایت با تو کامل مى شود.در اینجا حضرت ابوطالب (علیه السلام ) گریه کرد و فرمود: نام این فرزند چیست ؟ او گفت : نامش على است .

(15) خواسته های پیامبر(ص) از خداوند

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به على (علیه السلام ) فرمود: اى على ! پنج چیز درباره ى تو از خدا خواستم که خداوند همه را به من عطا کرد:
1-
اینکه من اول کسى باشم که از قبر بر مى خیزم و غبار از چهره مى افشانم ،و تو هم با من باشى .
2-
خداوند اجازه دهد که من و تو در محل سنجش اعمال بایستیم .
3-
ترا در قیامت پرچمدار من قرار دهد.
4-
امت مرا به دست تو از حوض کوثر سیراب کند.
5-
هنگام رفتن به بهشت ترا پیشرو امت قرار دهد.آنگاه فرمود: شکر خداى را که بر من منت نهاد و همه ى این تقاضاها را پذیرفت .

(14) کودک بت شکن

حضرت على (علیه السلام ) دوران کودکى خود را مى گذرانید. روزى پدرش ابوطالب نزد همسرش فاطمه بنت اسد آمد و گفت : على (علیه السلام ) را دیدم که بتهاى بت پرستان را مى شکند. مى ترسم که بزرگان قریش با خبر شوند و به او آسیب برسانند، فاطمه مادر على گفت : شگفتا من خبرى عجیب تر از این به تو بدهم آن هنگامى که على (علیه السلام ( بچه بود و در رحم من قرار داشت روزى کنار کعبه رفتم به طواف کعبه ، قصد پرستش خدا را کردم . بت پرستان ، بت هاى خود را در محلى در کنار کعبه گذاشته بودند. وقتى که در طواف به روبروى آن محل رسیدم على (علیه السلام ) در رحمم آنچنان دو پاى خود را فشار مى داد که من از نزدیک شدن به جایگاه بتها ناتوان مى شدم .

(13) تولد علی (ع)

على (علیه السلام ) اولین هاشمى است که پدر و مادرش هاشمى بودند (فاطمه بنت اسد بن هاشم و ابوطالب ابن عبدالمطلب بن هاشم ) حضرت امیر در روز جمعه 13 رجب ده سال قبل از بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و 23 سال پیش از هجرت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در شهر مکه و در خانه خدا به دنیا آمد. ابن قعنب مى گوید: با عباس ‍ بن عبدالمطلب و گروهى دیگر رویاروى خانه ى خدا نشسته بودیم فاطمه بنت اسد به سوى خانه ى خدا آمد و ایستاد و گفت : خداوندا به تو پیامبرانت و کتابهایشان ایمان دارم . گفتار ابراهیم (علیه السلام ) جد خود را راستین مى دانم همانگونه این خانه را به فرمان تو بنا نهاد... تو را به او، و به این کودک که با خود در شکم دارم ، سوگند مى دهم که زادنش را بر من آسان کن در همین هنگام به چشم خویش همه ما دیدیم که دیوار خانه ى خدا از هم شکافت و آن گرامى بانو پا به درون آن گذارد و دیوار دوباره به هم آمد ما هم شتابناک برخاستیم تا در خانه را باز کنیم اما هر چه کردیم باز نشد... و دانستیم که این حکمت خداوندى است . سپس ‍ فاطمه بنت اسد بعد از چهار روز با کودک خود از خانه کعبه بیرون آمد. طبق پاره اى از روایات ابوطالب در هنگام ولادت حضرت على (علیه السلام ) در مکه حضور نداشت ، آنگاه که ابوطالب آمد، فرزند را از مادر گرفت و به همراه فاطمه به سمت خانه کعبه رفت و از خداى کعبه خواست که نام او را هم خود معین کند و شعرى در پى درخواستش ‍ خواند: اى پروردگار شبهاى تیره و تاریک ، اى پروردگار ماه نورانى و درخشان ، به امر خود براى ما بیان کن ، که چه سزاوار او مى بینى درباره این فرزند و او فکر مى کرد نام فرزند خود را چه بگذارد ورقه سبزى از آسمان فرود آمد که روى آن نوشته شده بود:

خصصتما من ولد الزکى               الطاهر المطهر المرضى

واسمه من شامخ على               على اشتق من العلى

یعنى : شما زن و شوهر را به وجود فرزندى پاک و مفتخر ساختیم . فرزندى که پاکیزه و برگزیده و مورد پسند خداست . نام او را به سبب عظمتش على گذاشتیم . نام على از نام خداى على اعلى مشتق است.

(12) قبله حاجات علی (ع)

وقتى که حضرت على (علیه السلام ) در حمل مادر خود فاطمه بن اسد بود چون حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فاطمه بنت اسد را مى دیدند، اگر فاطمه نشسته بود بى اختیار از جاى خود برمى خاست وقتى از جناب فاطمه بنت اسد سؤ ال مى کردند چرا تو با حمل بچه اى که دارى باز بر مى خیزى ، فرمود: حالت عجیبى در خود مى بینم هر وقت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى بینم بچه در رحم من به حرکت مى آید و متوجه مى شوم که فرزندم قیام نموده لهذا هنگام دیدن آن حضرت بى اختیار بر مى خیزم و چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، در پیش من از طرفى به طرف دیگر مى رود فى الفور جنین من نیز به همان سمت به حرکت در مى آید بنابراین من نیز ناچارم روى خود را بدان طرف نمایم ، لذا حضرت على (علیه السلام ) از حالت و مرتبت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم منکشف بوده در هنگامى که هنوز تولد نیافته بود و این نیست مگر از خواص نفس قدسى. لذا اهل تسنن به همین دلیل وقتى که نام مبارک على )علیه السلام ) را به زبان مى آورند مى گویند کرم الله وجهه) خداوند بر مقامش بیفزاید) و فقط درباره على (علیه السلام ) این جمله را مى گویند ولى درباره سایر صحابه جمله (رضى الله عنه ) مى گویند.