حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

حضرت علی علیه السلام

{هر گونه کپی برداری از این وبلاگ مجاز است}

(31) جبرئیل و فاطمه بنت اسد

فاطمه بنت اسد در قسمت پشت کعبه (یعنى پشت آن سمتى که درب در آن است ) ایستاده بود و رو به کعبه دعا مى خواند که ناگهان پیش چشمان همه حاضران دیوار خانه خدا از همان قسمت شکاف برداشت و آنقدر از هم فاصله گرفت که فاطمه توانست از شکاف دیوار وارد شود و جبرئیل او را به داخل برد و دوباره دیوار به هم آمد و او داخل کعبه ماند.

(30) فاطمه بنت اسد و ورود به کعبه

صبح هنگام ، بار دیگر فاطمه بنت اسد را درد عارض شد. حضرت ابوطالب (علیه السلام ( ناراحت و پریشان از خانه بیرون آمد در راه عده اى از زنان قریش را دید که علت ناراحتى را از او پرسیدند حضرت پاسخ داد: فاطمه در شدیدترین حال وضع حمل قرار گرفته است و سپس ابوطالب دست بر صورتش گذاشت در این حال پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رسید و پرسید:عمو جان ، چرا ناراحتى ؟!عرض کرد: فاطمه بنت اسد در حال وضع حال است .در همین حال ، فاطمه ندایى را شنید که مى گوید: اى فاطمه ، بر تو باد که به خانه خدا بروى !
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دست ابوطالب (علیه السلام ) را گرفت و با هم نزد فاطمه آمدند و او را با خود کنار خانه خدا آوردند.

(29) ابوطالب صبر کن

شب جمعه سیزدهم ماه رجب سال سى ام از عام الفیل بود. ثلثى از شب گذشته بود که درد حمل بر فاطمه بنت اسد عارض شد حضرت ابوطالب به او گفت: ناراحت به نظر مى آیى ؟ فاطمه گفت : احساس درد و ناراحتى دارم . حضرت آن اسمى را که در ذکر آن از گرفتاریها نجات مى یافت را بر زبان آورد و فاطمه نیز بواسطه گفتن آن ذکر آرام یافت.
سپس به او گفت : من مى روم عده اى از زنان آشنایت را بیاورم تا در این موقع شب تو را در ولادت فرزندت یارى دهند.فاطمه گفت : هر طور صلاح مى دانى عمل کن .ناگهان صدایى از گوشه خانه شنیده شد که گفت :

 اى ابوطالب ، صبر کن ! چرا که ولى خدا را دست نجس نباید لمس کند.

(28)گفتگوی و تبریک موجودات

فاطمه بنت اسد مى گوید: چندین ماه که از حمل من مى گذشت ، وقتى نزدیک بدنیا آمدن على (علیه السلام ) شد از نار هر سنگ و کلوخ و درختى که عبور مى کردم مى شنیدم که به من مى گفتند:هنیئالک یا فاطمه ، بما خصک الله من الفضل و الکرامة بحملک بالامام الکریم

 اى فاطمه گوارایت باد، آنچه از فضل کرامت ، که خدایت بدان اختصاص داده ، بخاطر آنکه تو حامل امام کریم هستى.

(27) سقوط بتها در مقابل فاطمه

روزى فاطمه بنت اسد براى زیارت وارد کعبه شد ناگهان بتها به صورت روى زمین افتادند فاطمه بنت اسد دست بر شکم خود کشید و خطاب به پسرش گفت :نور چشمانم ، اکنون که به دنیا نیامده اى بتها در برابرت سجده مى کنند، پس چگونه خواهى بود زمانى که بدنیا بیایى ؟!
فاطمه این ماجرا را براى شوهرش ابوطالب (علیه السلام ) نقل کرد حضرت گفت : این فرزند؛ همان کسى است که شیرى در راه طائف درباره او با من سخن گفت ؛ و خبر تولد او را به من داد. (روزى در راه طائف شیرى با حضرت ابوطالب روبرو شد و در مقابل او تعظیم کرد. حضرت ابوطالب به او فرمود: بحق خالقت ماجراى خود را برایم بازگو کن شیر گفت :تو پدر اسد الله و پشتیبان محمد پیامبر خدا و مربى شیر خدا هستى .

(26)تکلم علی(ع) در رحم مادر

از هنگامى که فاطمه بنت اسد به امیرالمؤ منین (علیه السلام ) حامله شد زیبایى چهره اش افزوده گشت فاطمه صداى فرزندش را از درون مى شنید که مى گفت :لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، به تختم النبوة و بى تختم الولایة ، خدایى جز الله نیست ، محمد پیامبر خداست ، با او نبوت و با من ولایت ختم مى شود
گاهى حضرت در شکم مادر خود با مردم بیرون سخن مى گفت حتى روزى با برادر خود جعفر سخن گفت ، که جعفر با شنیدن صداى على (علیه السلام ) از درون شکم فاطمه بنت اسد بیهوش روى زمین افتاد.

(25) لرزه در مکه

از آن شبى که وجود مبارک امیرالمؤ منین (علیه السلام ) در رحم مادر قرار گرفت تا چند روز زمین به لرزه درآمد بطورى که قریش بشدت از آن زمین لرزه نگران شدند و به وحشت افتادند و به یکدیگر گفتند:خدایان بت هاى خود را بر فراز کوه ابوقبیس ببرید تا از آنها بخواهیم این زلزله را برطرف کنند و این مسئله را دفع نمایند.وقتى آنها بهمراه بت ها برفراز کوه جمع شدند لرزش آن بیشتر شد بطورى که صخره ها و تخته سنگها را به حرکت درآورد و آنها را متلاشى ساخت و بتها به صورت روى زمین افتادند. آنها وقتى این منظره را دیدند گفتند: ما در مقابل این امر عظیم طاقت نداریم ! اینجا بود که حضرت ابوطالب (علیه السلام ) بر فراز کوه آمد و در حالى که به اضطراب مردم اهمیتى نمى داد فرمود: اى مردم خداوند تبارک و تعالى امشب حادثه جدیدى در جهان هستى ایجاد کرده و مخلوقى را خلق کرده که اگر او را اطاعت نکنید و به ولایت او اقرار ننمایید و به امامتش گواه نباشید، این لرزه و زلزله آرام نمى گیرد و آنقدر ادامه پیدا مى کند که در سرزمین تهامه براى شما مسکنى باقى نماند.مردم گفتند: اى ابوطالب ، هر چه تو بگویى مى پذیرم حضرت ابوطالب (علیه السلام ) گریه کرد و دستهاى خود را به سوى خداوند بلند کرد و عرضه داشت : الهى و سیدى اسالک بالمحمدیة المحمودة و بالعلویة العالیه و بالفاطمیة البیضاء و الا تفضلت على تهامه بالرافة و الرحمة

 با دعاى حضرت ابوطالب (علیه السلام ) زلزله آرام گرفت و مردم این دعا را بخاطر خود سپردند و نوشتند و در همان زمان جاهلیت آن دعا را در گرفتاریهاى خود مى خواندند در حالى که معانى و حقیقت آن را نمى دانستند.

(24) قربانی برای درخواست

حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد تا مدتى صاحب هیچ فرزندى نمى شدند. به همین جهت سرپرستى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را بر عهده گرفتند و از وجود او خرسند شدند و درخشش وجود او را در خانه خود سعادت مى دانستند و او را بعنوان فرزند خود پذیرفتند.پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در خانه آنان بهترین و بالاترین دوران رشد را سپرى کرد محبت مادرانه فاطمه بنت اسد نسبت به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در حدى بود که آن حضرت او را مادر خطاب مى کرد. پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) در آن روزگار رغبت فاطمه را به مادر شدن متوجه شد لذا روزى به او فرمود:مادر جان ! یک قربانى خالصانه براى خداوند ذبح کن و در آن شریکى قرار مده ، خداوند آن را از تو مى پذیرد و از تو قبول مى کند و حاجت تو را زود برمى آورد.فاطمه بنت اسد امر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را اطاعت کرد و خالصانه قربانى کرد و از خداوند خواست فرزند پسرى به او عطا کند. دعاى او را مستجاب کرد و او به آرزویش رساند و پنج فرزند به او عطا فرمود: عقیل ، طالب ، جعفر، على (علیه السلام )، و بعد از آنها خواهرشان فاخته که معروف به ام هانى است .

(23)خواب بعدی فاطمه بنت اسد

فاطمه بنت اسد مى گوید: این رویا همچنان در ذهن من بود تا خداوند سه پسر به من عطا کرد: عقیل و طالب و جعفر سپس به على (علیه السلام ) حامه شدم .در آن ماهى که على (علیه السلام ) را به دنیا آوردم در خواب دیدم عمودى از آهن از وسط سر من جدا شد و در هوا به حرکت درآمد تا به آسمان رسید و سپس به سوى من بازگشت در خواب پرسیدم : این چیست ؟ به من گفته شد:این قاتل اهل کفر و صاحب پیمان پیروزى است . حمله او شدید است و از ترس او به وحشت درمى آیند.او کمک پروردگار براى پیامبرش و تاءیید او بر علیه دشمنش ‍ مى باشد.

(22) خواب فاطمه بنت اسد

فاطمه بنت اسد مى گوید: آن روز درباره سخن آن کاهن فکر کردم و شب همان طور در خواب چنین دیدم : که کوههاى شام به حرکت درآمده و پیش مى آمدند در حالى که پوششى از آهن بر روى آنها بود، و از داخل آنها صداى وحشتناکى برمى خاست . کوههاى مکه نیز به حرکت درآمده و به استقبال آنها رفتند و با همان صداى وحشتناک جوابشان را دادند. منظره وحشت آورى بود و آن کوهها مانند شتر رم کرده و در هیجان بودند. کوه ابوقبیس مانند اسب به حرکت درآمده بود و قطعات آن از راست و چپش مى افتاد و مردم آنها را جمع مى کردند.من نیز همراه مردم به جمع کردن پرداختم و چهار شمشیر و یک کلاه خود آهنین طلاکوب شده برداشتم همینکه وارد مکه شدم یکى از آن شمشیرها در آب افتاد و به قعر آن رسید و سپس به آسمان بالا رفت دومى آن هم مستقیم به آسمان رفت و سومى به زمین افتاد و شکست و چهارمى از غلاف بیرون کشیده و در دست من ماند.من آن را بدست گرفته و مى چرخاندم که ناگاه آن شمشیر به بچه شیرى تبدیل شد و سپس به شیر مهیبى مبدل گردید و از دست من خارج شد و به سوى کوهها به راه افتاد و همچنان پستى و بلندى هاى آن را در مى نوردید. در آن حال مردم از او مى ترسیدند و از او حذر مى کردند، که ناگهان محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمد و دست در گردن او انداخت و مانند آهوى مهربان با او همراه شد.آنگاه من از خواب بیدار شدم در حالى که مرا لرزه گرفته بود و به وحشت افتاده بودم در پى تعبیرکنندگان خواب خود رفتم تا آنکه یکى از آنها خواب مرا، به من خبر داد او در تعبیر چنین گفت :تو چهار فرزند پسر و بعد از آنها دخترى بدنیا مى آورى یکى از پسران تو غرق مى شود و دیگرى در جنگ کشته مى شود و آن دیگر مى میرد و نسل او باقى مى ماند ولى چهارمى آنها امام مردم مى شود او صاحب شمشیر و حقیقت است او صاحب فضیلت و مقام والا است او پیامبر مبعوث شده را به بهترین وجهى اطاعت مى کند.